شب من روز در کنار گرفت
مشک کافور را ببار گرفت
شام را صبحدم هزمت کرد
لشکر روم زنگبار گرفت
عارضم از سیه گری بگریخت
خوی چرخ سپید کار گرفت
پیر پنبه ست عمر را پیری
زان سرم شکل پنبه زار گرفت
ید بیضای موسوی ناگاه
سر و ریش من استوار گرفت
رنگ رویم ز بیم مرگ برفت
مویم او را به زینهار گرفت
مار پیسه ست موی من که ازو
طبع من نفرتی هزار گرفت
پس من آن ساده طبع عنقره ام
که به دستم زمانه مار گرفت
گر ضرورت بود شب آبستن
پس شب من بروز بار گرفت
چون نبد روزگار یکرنگی
موی من رنگ روزگار گرفت
روز و شب را سبب دورنگی بود
که همه خلق ازو شمار گرفت
در شب محنتم که روز امید
از سیاهیش رنگ قار گرفت
بر سرم پیری اتشی افروخت
که ازو جان من شرار گرفت
لاجرم یاوگیّ انده و غم
راه این سینۀ فگار گرفت
زآنکه در شب چو روشنایی دید
یاوگی پیش او قرار گرفت
مختصر کن دلا حدیث هوس
چون شب عمر اختصار گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ملک هم بر ملک قرار گرفت
روزگار آخر اعتبارگرفت
بیخ اقبال باز نشو نمود
شاخ انصاف باز بار گرفت
مدتی ملک در تزلزل بود
[...]
میوهها بر درخت بار گرفت
سکهها بر درم قرار گرفت
ملک بر پادشه قرار گرفت
روزگار آخر اعتبار گرفت
بیخ اقبال باز نشو نمود
شاخ انصاف باز بار گرفت
مدتی ملک در تزلزل بود
[...]
در تن آب و گل قرار گرفت
از چنان دولتی کنار گرفت
با شب این مصلحت قرار گرفت
هم بر این طالع اختیار گرفت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.