آمد رهی به خدمت و تادیر گه نشست
وانگه ندیده چهرة مخدوم بازگشت
راهی دراز بود و ز تاثیر آفتاب
چون سنگ بود کآمد و چون موم بازگشت
آمد به درگهت متظّلم ز روزگار
دادش نداد دولت و مظلوم بازگشت
تا آن زمان نشست که سلطان نیمروز
از ترکتاز مملکت روم بازگشت
ای پرده دار لطف کن و خواجه را بگوی
کامد رهی بخدمت و محروم بازگشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از شخصی سخن میگوید که پس از یک سفر طولانی و دشوار به درگاه سلطان میآید تا شکایت کند. او در راه به شدت تحت تأثیر آفتاب قرار میگیرد و حالش تغییر میکند. وقتی به درگاه میرسد، با وجود تلاشش، موفق به جلب توجه سلطان نمیشود و بار دیگر به حالت ناامیدی برمیگردد. شاعر از پردهدار درخواست میکند که به خواجه بگوید که او به خدمت آمده اما ناامید و محروم بازگشته است.
هوش مصنوعی: یک فرد با نیت خدمت به کسی رسید و وقتی دیرتر از انتظار نشست، ناگهان بدون آنکه صورت محبوب را ببیند، از آنجا رفت.
هوش مصنوعی: راهی طولانی بود و به خاطر تأثیر آفتاب، به سختی مانند سنگ شده بود، اما بعد از مدتی نرم و انعطافپذیر مانند موم برگشت.
هوش مصنوعی: شخصی به درگاه تو شكايت كرد و از بدیهای زمانه برایت سخن گفت، اما تو به او کمک نکردی و سرنوشتش تغییر نیافت، بنابراین او دوباره به سمت گذشتهاش برگشت.
هوش مصنوعی: تا زمانی که پادشاه نیمروز از جنگ و پیشروی در سرزمین روم برگردد، در آنجا منتظر ماند.
هوش مصنوعی: ای حافظ لطف کن و به کسی که در راه خدمت آمده، بگو که به او کمکی برسانند و او را از جود و بزرگواری خود محروم نکنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.