گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

خدایگان کریمان مشرق و مغرب

که همّتت سر اجرام آسمان بفراشت

خرد خانة اندیشه بر صحیفة دل

لطیف تر ز ثنای تو صورتی ننگاشت

عطای دست او بر مدح من سبق می برد

و لیک عاقبتش بخت شور من نگذاشت

گرچه بنده بمقدار وسع خود دانم

بدت کم طمعی چشمۀ نیاز انباشت

غرور ملک قناعت چو در دماغ گرفت

همه خزااین عالم از آن خود پنداشت

مساس حاجت چندان که کرد تحریضش

به ذرّ ه یی نظر حرص بر جهان نگماشت

و لیک رتبت تشریف تو از آن بیشست

که بی حصول و فواتش یکی توان انگاشت

جواب لطف تو دید و زمین حضرت تو

امید گفت که تخم طمع بباید کاشت

کرم گر از تو نبینم پس از که خواهم دید؟

طمع گراز تو ندارم پس از که خواهم داشت؟

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خواجوی کرمانی

زهی فرشته صفاتی که چرخ ذات ترا

برای تربیت ملک در جهان بگماشت

کنون که دور زمان با کلاه داری خویش

کلاه گوشه ی قدر تو بر فلک بفراشت

مرا که داعی این دولت فرو مگذار

[...]

جامی

به فضل عام تو یا رب که در سرای وجود

دقیقه ای ز فنون کرم فرونگذاشت

به صنع تو که ندیده مدوز کلک و مداد

به لوح ساده هستی هزار نقش نگاشت

که بخش دولت جاوید شهریاری را

[...]

عرفی

قضا ز شعله قهر تو لمعه ای برداشت

زمانه را بچمن آتش قیامت کاشت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه