مخدوم کمال ملّت و دین
ای رای تو سوی نیک رایی
کار قلم تو نقشبندی
رسم کرمت گره گشایی
بر رغم زمانه لطف طبعت
بر دست گرفته جان فزایی
خطّ تو چو زلف ماه رویان
انداخته دام دلربایی
پیوسته خیال طلعت تو
در دید؟ ما چو روشنایی
از حد بگذشت اشتیاقم
چونی و چگونه یی کجایی؟
آن چیست که از تو نیست ما را ؟
با اینهمه دوری و جدایی
نه نامه، نه پرسش و نه پیغام
نه دوستی و نه آشنایی
سبحان الله ز طالع من
بگرفت زمانه بیوفایی
اکنون که ز هیچ سو ندارد
بازار هنروران روایی
بل هم بتو آورم که هستی
معشوقۀ روز بینوایی
مرسوم تو بود و بس رهی را
سرمایۀ اصل کد خدایی
وان نیز ز دست برد هجران
در پای فتاد چند لایی
معزولی و خرج و دست تنگی
آورد مرا به ژاژ خایی
در غیبت تو علاء دین را
از محتشمیّ و پادشایی
خود نیست بداعی التفاقی
چندان که همی کند گدایی
وز هیبت اوست دختر رز
بر بسته نقاب پارسایی
توفیق کرم نه هر کسی راست
کان هست عطیّتی خدایی
با آنکه مراست صد شکایت
از مجلس عالی علایی
شاید که تو شکر گویی از وی
زیبد که تواش همی ستایی
کز غایت بد ادایی او
معروف شدی به نیک ادایی
چون می نرزدیکی من انگور
پیش پسرت سر سنایی
ما نیز سه چار ساله مرسوم
بگذاشته ایم تا تو آیی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات شاعر نسبت به محبوبش و دوری از او میپردازد. شاعر از بلندیهای آرزوها و اشتیاقش برای دیدار معشوق میگوید و از درد جدایی و ناداریای که بر او رفته، شکایت میکند. او به زیبایی خط و قلم معشوق اشاره میکند که دلها را به خود جذب میکند و خیال او همیشه در ذهنش روشن است. همچنین، شاعر از وضعیت ناپسند خویش در غیبت محبوب و بدیهای روزگار سخن میگوید و برای بهبود وضعیتش دعا میکند. در نهایت، او امید دارد که روزی محبوبش به او بازگردد و بار دیگر به وصال هم برسند.
هوش مصنوعی: ای فرمانروا که کمال بخش ملت و دین هستی، رأی و نظر تو به سمت نیکوترین اندیشههاست.
هوش مصنوعی: نگارش تو مانند هنرمندی است که زیباییهای کرامت تو را به تصویر میکشد و گرهگشایی از مشکلات را به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: با وجود شرایط زمانه، خوبی و مهربانی تو موجب زندگی دوباره و روح تازهای در وجودم شده است.
هوش مصنوعی: نوشتار تو مانند زیبایی گیسوان ماه، دل را به دام میاندازد و جذابیت خاصی دارد.
هوش مصنوعی: آیا همیشه تصویر چهرهات در ذهنم است؟ ما مانند نوری که در تاریکی میدرخشد، به تو توجه داریم.
هوش مصنوعی: عشق و اشتیاقم به حدی رسیده که دیگر نمیتوانم توصیفش کنم، تو کجایی و چه حالتی داری؟
هوش مصنوعی: این چیست که باعث فاصله و جدایی بین ما شده است، در حالی که تو به من نزدیک هستی؟
هوش مصنوعی: هیچ نامهای نیست، هیچ سوالی مطرح نشده و هیچ پیامی ارسال نشده است. نه دوستی وجود دارد و نه آشنایی.
هوش مصنوعی: خدای پاک، زمانی که به من روی خوش نشان نداد، زندگی به بیوفاییاش ادامه داد.
هوش مصنوعی: اکنون که در هیچ جایی هنرمندان قدرتمند و با مهارت وجود ندارند و آثارشان به چشم نمیخورد.
هوش مصنوعی: من به تو میگویم که تو معشوقه و زیبای زندگی در این دنیای بیانگار هستی.
هوش مصنوعی: تنها چیزی که مهم بود، خصوصیت خداوندی تو بود و بس؛ دیگر هیچ چیز برای رهی اهمیت نداشت.
هوش مصنوعی: او نیز از دلتنگی و دوری در دام افتاده و به زمین افتاده است.
هوش مصنوعی: من به خاطر ناکامی و وضع مالی نامناسب به جایی رسیدم که نمیتوانم حقیقت را با زبان درست بیان کنم و مجبور به دروغپردازی شدم.
هوش مصنوعی: در نبود تو، علاء دین از بزرگی و مقام پادشاهی بیبهره شده است.
هوش مصنوعی: انسان به طور طبیعی به دنبالهروی و درخواست کمک و توجه از دیگران نیست، اما برخی اوقات مجبور به چنین کاری میشود.
هوش مصنوعی: به خاطر عظمت و جلال او، دختر گل رز روی خود را با نقابی از پرهیزکاری پوشانده است.
هوش مصنوعی: توفیق و موفقیت از لطف و کرم خاص خداوند است و هر کسی این نعمت را دریافت نمیکند، چرا که این یک بخشش الهی است.
هوش مصنوعی: با اینکه از من شکایتهای زیادی از آن مجلس بلندپایه دارم، اما همچنان به آن تعلق دارم.
هوش مصنوعی: شاید تو از او تشکر کنی، چون تو هم از او تعریف میکنی.
هوش مصنوعی: به دلیل رفتار بد و ناشایست او، نامش به خوبی و نیکویی مطرح شده است.
هوش مصنوعی: وقتی که به من نزدیک میشوی، انگار در دل میوهای شیرین و خوشمزه دارم که برای تو جذاب و پر ارزش است.
هوش مصنوعی: ما هم سه یا چهار سال است که منتظرت هستیم تا بیایی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای غره شده به پادشائی
بهتر بنگر که خود کجائی
آن کس که به بند بسته باشد
هرگز که دهدش پادشائی؟
تو سوی خرد ز بندگانی
[...]
ای جان و جهان من کجایی
آخر بر من چرا نیایی
ای قبلهٔ حسن و گنج خوبی
تا کی بود از تو بیوفایی
خورشید نهان شود ز گردون
[...]
با خاک در تو آشنایی
خوشتر ز هزار پادشایی
دیده رخ راز مه ببیند
بر عارض تو ز روشنایی
از نکتهٔ طوطی لب تو
[...]
سررشتهٔ قدرت خدایی
بر کس نکند گرهگشایی
ای مونس جان من کجائی
از دیده من چرا جدائی
چون دل دهدت که هر زمانی
صد باره به نزد من نیائی
در دل شغب و دغا چه داری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.