ای که دایم بسر انگشت دها
شیر شیران بکفایت دوشی
وی که در وصف هنرمندی تو
عقل حیران شود از بی هوشی
وی که در وصف مروّت می جود
از کف ساقی همّت نوشی
وی که در شخص امل از سر لطف
هر زمان کسوت دیگر پوشی
روزها شد که نکردی یادم
چه بود موجب این فراموشی؟
گوشکی باز همی دار مرا
کز عزیزیم چو چشم و گوشی
سخت کوشیدم در خدمت تو
در حقم سست چرا می کوشی؟
تا بدین حق نیم احمق دانی
که بود پاسخ من خاموشی
چوب داری و مرا می باید
چه کنم چون سخنم ننیوشی؟
نیست اومید که بخشی بصلت
چشم دارم که بزر بفروشی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای رهایی ده هر بیهوشی
مهر بر لب نه هر خاموشی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.