گنجور

 
جامی

ای رهایی ده هر بیهوشی

مهر بر لب نه هر خاموشی

به هوای تو سخن کوشی ما

به تمنای تو خاموشی ما

گر تو در حرف تهی لطف شگرف

لجه ژرف شود چشمه حرف

ور بر آفاق زنی حمله بیم

قاف تا قاف شود حلقه میم

بعد توست اصل همه تنگی ها

قرب تو مایه یکرنگی ها

دل جامی که بود تنگ از تو

عندلیبیست غم آهنگ از تو

بال پروازش ازین تنگی ده

نکهتش از گل یکرنگی ده

دوز از تار فنا دلق او را

برهان از خود و از خلق او را

عیبش از بی هنران ساز نهان

وز گمان هنرش باز رهان

تا ز عیب و هنر خود آزاد

زید اندر کنف فضل تو شاد