بدرگاه خواجه شدم دی سوار
بدان تا ز دیدار او برخوردم
ز بهر عمارت بدان پیشگاه
یکی تودة خاک آمد برم
دو سه توبره کاه در پیش او
که شایستی ار بودی آن بر سرم
به لفظی که دانند آنرا خران
همی گفت در زیر لب استرم
چه بودی گر این خاک من بودمی
من آن بخت نیک از کجا آوردم
از این خاکم اندر دهان آمد آب
سزد گر دگر خاک را نسپرم
از این پس تو بر خاک ره می نشین
که آن بهتر از لاشۀ لاغرم
که هم آب و هم کاه دارد ببر
من از دور باد هوا می خورم
برو خواجه را از زبانم بگوی
که ای چشمۀ جود و کان کرم
مرا نیز از کاه پر کن شکم
که آخر نه از خاک ره کمترم
رسولم ز استر بنزدیک تو
ادا کردم و دردسر می برم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دو جوی روان از دهانش ز خلم
دو خرمن زده بر دو چشمش ز خیم
از ابر اندر آمد به هنگام نم
جهان شد به کردار باغ ارم
سپه پهلوان بود با شاه جم
بخّم اندرون شاد و خرّم ببم
به یک جای بودند هر دو به هم
که این ابن عم بود و آن بنت عم
اگر کار بوده است و رفته قلم
چرا خورد باید به بیهوده غم؟
وگر ناید از تو نه نیک و نه بد
روا نیست بر تو نه مدح و نه ذم
عقوبت محال است اگر بتپرست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.