زهی ز لفظ تو بازار فضل را رونق
ز درّ نظم تو کار هنر گرفته نسق
تویی که چشمة خورشید بارها گشتست
ز شرم خاطر پاکت غرق میان عرق
چو خامه ات قصب السّبق از عطارد برد
کنون عطارد گیرد ز خامة تو سبق
چو من ز فضل تو و شوق خود سخن رانم
ز هفت چرخ بگویم رسد صدای صدق
بگوی تا ندهد چرخ زحمتم زین بیش
چو می رسد سخن تو بطارم ازرق
گذشت دوری خدمت ز حدّ و نزدیکیست
که دست صبرم سر پوش بفکند ز طبق
ز بیم آنکه شبیخون کند غمت، هر شب
ز آب دیده کنم گرد خویشتن خندق
از آن قبل دل من در ولای تو صافیست
که خون دل را از دیده کرده ام راوق
ز تند بادادم سردم ار نترسیدی
فلک براندی بر اب چشم من زورق
چو آب زندگی من به جوی هجر برفت
کنون چه حاص ازین زندگی بی رونق
بگاه صبح گریان دریده ام چون صبح
بوقت شامم دامن ز خون دل چو شفق
هم از شکسته دلی باشد ار زنم گه گه
بر غم دشمن در پوست خنده چون فستق
ز من فراق تو ار صبر می کند چه عجب؟
دراز گشت و نباشد دراز جز احمق
بدان سبب که سر کلک تو ز من ببرید
فرو شکست مرا روزگار همچو ورق
ز من وظیفة انعام و لطف باز مگیر
که خود ندارم صبر و دلی چنان الحق
مرا بسلسلة خطّ خود مقیّد دار
که از فراق تو دیوانه گشته ام مطلق
ز من خطاب بزرگ و تو منقطع گشتست
از آن سبب که به دیوانگان شدم ملحق
وصال باید و باید زمانه هیچ و لیک
عجاله یی بود آخر برای سد رمق
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و رنج ناشی از فراق میپردازد. شاعر با ستایش معشوقش، او را منبع روشنایی و هنر میداند و از او به عنوان چشمهای از نور یاد میکند. او از درد و اندوه ناشی از دوری سخن میگوید و اینکه این غم به شدت او را تحت تأثیر قرار داده است. شاعر احساس میکند که زندگیاش بیمعنا و بیسرانجام شده و انتظار وصال را دارد. او بیان میکند که صبرش در حال تمام شدن است و نیاز به ارتباط دوباره با معشوقش دارد. در نهایت، شاعردرخواست میکند که محبت و لطف معشوقش را از او دریغ نکند و او را با محبتش مقید کند تا از این دیوانگی رها شود.
هوش مصنوعی: تو با کلام خود به علم و دانش رونق بخشیدهای و از زیبایی شعرهای خود، هنر را به شکلی زیبا و متمایز سامان دادهای.
هوش مصنوعی: تو آنی که خورشید بارها از شرم وجود پاکت، در عرق خود غرق شده است.
هوش مصنوعی: وقتی قلم تو قهرمان مسابقههای سریع شده و از سیاره عطارد پیشی میگیرد، حالا نوبت عطارد است که از نوشتههای تو تاثیر بگیرد و در مسابقهها، از تو سبقت بگیرد.
هوش مصنوعی: وقتی من درباره نعمتهای تو و اشتیاق خود صحبت میکنم، صدای حقیقت از سراسر آسمانها به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: بده تا بیشتر از این عذاب نرسم، چون وقتی حرف تو به گوشم میرسد، از غم و اندوه گریه میکنم.
هوش مصنوعی: دوری از محبوب یا آن کسی که به او خدمت میکنیم، از حد و اندازه فراتر رفته است و اکنون صبر من به پایان رسیده و دیگر نمیتواند این وضعیت را تحمل کند.
هوش مصنوعی: برای اینکه از آسیب غم تو در امان باشم، هر شب با اشکهایم دور خودم را حصاری میزنم.
هوش مصنوعی: دل من از پیش در عشق و محبت تو پاک و بیآلایش شده است، چرا که اشکهایم را به خاطر غم و فراق تو ریختهام.
هوش مصنوعی: اگر از طوفان بادام نترسیدی، آسمان شتابان میتواند قایقی بر روی چشمان من بیاورد.
هوش مصنوعی: زندگیام مانند آبی که به جوی جدایی رفته، حالا چه فایدهای از این زندگی بیثمر و بینعمت دارم؟
هوش مصنوعی: در صبحی که به شدت گریه میکنم، مانند صبح که به پایان روز نزدیک میشود، دامنم پر از خون دل شده است، مانند رنگ سرخی که هنگام غروب آفتاب به آسمان میزند.
هوش مصنوعی: اگر من گاهی بر غم دشمن بخندم، این هم به خاطر دل شکستهام است، زیرا مانند فستق که درونش را میپوشاند، لبخندم هم نمایانگر دردم است.
هوش مصنوعی: اگر جدایی تو بر من صبر میخواهد، چه جای شگفتی است؟ تنها احمقها هستند که در چنین حالتی صبر میورزند.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه تو از من جدا شدی، روزگار مرا همچون ورق کاغذی خرد کرد و به زمین انداخت.
هوش مصنوعی: از من انتظار نیکی و محبت نداشته باش، چرا که خودم نه صبر دارم و نه دلی به آن شکلی که شایسته است.
هوش مصنوعی: مرا با زنجیر خط خود به خود وابسته نگهدار، چون به خاطر دوری تو دیوانه شدهام و هیچ قید و بندی را نمیپذیرم.
هوش مصنوعی: من از سوی بزرگانی خطاب شدم و تو از آنها جدا شدی، زیرا به دسته دیوانگان پیوستم.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به وصال و پیوستگی، زمان لازم است و باید حوصله کرد، اما در این میان، لحظهای پیش از آن وجود دارد که میتواند کمکی برای رفع خستگی باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مقدری نه به آلت به قدرت مطلق
کند ز شکل بخاری چو گنبد ازرق
نه خشت و رشتهٔ معمار را درو بازار
نه چوب و تیشهٔ نجار را درو رونق
به حکمتی که خلل اندرو نیابد راه
[...]
اجل موفق دین آن خلاصه تحقیق
توئی موفق آن خیرها علی التحقیق
توئی که از سر تقوی بجاه دنیاوی
بدست کردی عقبی و این بود توفیق
زقدر جاه تو تشویرخورد چرخ رفیع
[...]
علی الصباح که سلطان طارم ازرق
فراز گنبد فیروزه گون بزد سنجق
ز بیم خنجر خورشید، لشکر انجم
ز روی چرخ گریزان شدند چون زیبق
ز خواب صبح چون ملاح روز سر برداشت
[...]
دریغ و درد که بگذشت عمر فیض و نیافت
سعادت شرف خدمتش به هیچ طریق
جهان و کار جهان جمله هیچ در هیچست
هزار بار من این نکته کردهام تحقیق
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.