جناب عالی نزدیک و من بخدمت دور
بنزد عقل همانا که نیستم معذور
و لیک رسم جهان ستمگر این بودست
که بیدلانرا دارد ز کام دل مهجور
شکفته گلبن وصل و نشسته من دلتنگ
کنار آب زلال و مرا جگر محرور
دلم ز سینه فغان می کند همی گوید
که ای خلاصۀ ایّام و پادشاه صدور
تویی که معدلتت هست خلق را شامل
تویی که عادت تو هست بر کرم مقصور
به غیبت تو ببین تا چه کرده باشد خود
فلک که با من این می کند بوقت حضور
نه جایگاه مقام و نه راه بیرون شو
بر آستان تحیّر بمانده ام محصور
چنین که حال دعا خلل پذیر شدست
مگر بهمّت صدر جهان شود مجبور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به دور عدل تو در زیر چرخ مینایی
چنان گریخت ز دهر دو رنگ، رنگ فتور
که باز شانه کند همچو باد سنبل را
به نیش چنگل خون ریز تارک عصفور
دلم همی نشود بر فراق یار صبور
همی بخواهد پرسیدن و سلام از دور
اگر فراق بخواهد دل من از پس وصل
ملامتش نکنم بلکه دارمش معذور
ز کام و آرزوی خویش گم شدهست دلم
[...]
گل شکفته نماند مگر بصورت حور
خروش رعد نماند مگر بنفخه صور
رسید عید و من از روی حور دلبر دور
چگونه باشم بی روی آن بهشتی حور
مرا که گوید کای دوست عید فرخ باد
نگار من به لهاورد و من به نیشابور
ره دراز و غریبی و فرقت جانان
[...]
جهان سرای غرورست، نی سرای سرور
طمع مدار سرور اندرین سرای غرور
بعاقبت بحسام هوان شود مجروح
دلی که او بحطام جهان شود مسرور
فساد دین همه از جمع خواسته است و ترا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.