ای که خورشید بی رضای تو سر
از گریبان صبح بر نکند
جز بعون بنان تو دریا
دامن ابر پر گهر نکند
کوه دستی که زیر سنگ ز تست
با وقار تو در کمر نکند
خادم ارچه ز اعتماد کرم
که گهی لفظ پاکتر نکند
دست راد ترا ز گستاخی
بحر خواند وزان حذر نکند
پیش لطفت ادب نگهدارد
سخن طوطی و شکر نکند
گر تو او را غلام خود خوانی
با همه خواجه سر بسر نکند
نظر همّت تو بس عالیست
زان بکارش درون نظر نکند
نیک دانی که خادم داعی
خدمت تو ز بهر زر نکند
لیک معذور نیست نزد خرد
که ز حال خودت خبر نکند
گرچه از غایت غوایت جهل
کرد کاری که هیچ خبر نکند
سفری کرد ناگهان و کسی
ارتکاب چنین خطر نکند
روزگارش همی کند تادیب
تا چنین کارها دگر نکند
تا در این شهر آمدست رهی
جز ثنایت همی ز بر نکند
رفت ماهی و هیچکس سوی او
التفاتی بخیر و شر نکند
وجه ترتیب قوت خود هر شب
جز ز خونابۀ جگر نکند
خانه یی دارد آنچنان که درو
هیچ دیوانه یی مقر نکند
زین سیه چاه گونۀ دلگیر
کافتاب از برش گذر نکند
خاکش از مدبری بدان رتبت
کش صبا نیز پی سپر نکند
من نشسته به انتظار که وای
اگرم خواجه بهره ور نکند
گاه گویم فراموشم کردست
گاه گویم که نی ، مگر نکند
گاه خود را همی دهم عشوه
کو عطاهای مختصر نکند
حرص می گویدم کند لابد
عقل می گویدم وگر نکند
روز و شب خاطرم در این سوداست
که دمی از خودش بدر نکند
تو خود از کارمن چنان فارغ
کین سخن در تو هیچ اثر نکند
غم اهل هنر تو خورکاینجا
کس همی یاد از هنر نکند
بحر جود ترا چه عذر بود؟
که لبی خشک گشته تر نکند
لایق او بساز ترتیبی
کو قناعت به ماحضر نکند
یا بفرمای توشۀ راهش
آنچنان کش از آن گذر نکند
یاش سوگند ده که تا پس از این
بر بدیهه چنین سفر نکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش و نازش به یک شخصیت خاص میپردازد که به روشنی از او به عنوان خواجه (مقام بلند) یاد میشود. شاعر از ویژگیهای عالی او، از جمله جود و بزرگواری، میگوید و بیان میکند که هیچ چیزی بدون اجازه او اتفاق نمیافتد، حتی حرکت خورشید یا بارش باران. او اشاره میکند که تدبیر و هوش این شخصیت بقدری بالاست که هیچ چیز با بیاعتنایی از او دور نمیشود.
شاعر همچنین به حالت خودش در انتظار و نگرانی میپردازد و احساس میکند که آیا خواجه او را فراموش کرده یا نه. او به تناقضاتی در درون خودش اشاره میکند که یکی به او میگوید خواجه او را فراموش کرده و دیگری میگوید که اینطور نیست. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که هنر و استعدادش ارزش یادآوری ندارد و از خواجه درخواست میکند که او را فراموش نکند و در مسیر زندگیاش به او نیکی کند.
هوش مصنوعی: ای کسی که بدون رضایت تو، خورشید نمیتواند از پرده صبح بیرون بیاید.
هوش مصنوعی: به غیر از دستان تو، دریا به دامن ابرها جواهر و گوهر نمیبخشد.
هوش مصنوعی: کوهی که به زیر سنگهای تو فشار آورده است، به آرامی و وقار در کمر تو خم نمیشود.
هوش مصنوعی: اگر خادمی به خاطر اعتماد به بخشش، گاهی سخن پاکتری نمیگوید، باز هم ارزش او کم نمیشود.
هوش مصنوعی: دست تو از خودخواهی به دریا سر میزند و از آن دوری نمیگزینی.
هوش مصنوعی: در نزد زیبایی تو، حتی طوطی هم از ادب سخن میگوید و شیرینی کلامش را نادیده میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر او را بنده خود بخوانی، با همهی محترمانه بودنش برابر نخواهد شد.
هوش مصنوعی: نگاه و اراده تو بسیار بلند و والا است، به همین دلیل در کارهای خود به جزئیات و نگرانیهای سطحی توجه نمیکنی.
هوش مصنوعی: تو میدانی که خدمتگزار تو برای پول و مزد، به خدمت تو نمیآید.
هوش مصنوعی: اما عقل نمیتواند بپذیرد که تو از وضعیت خودت آگاهی نداشته باشی.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه به شدت درگیر هیاهو و شلوغی شدهام، کار اشتباهی انجام دادهام که هیچ کس از آن خبر ندارد.
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی سفری انجام داد و کسی جرات نمیکند چنین خطر بزرگی را بپذیرد.
هوش مصنوعی: زندگی او را تحت تأثیر قرار میدهد تا دیگر چنین رفتارهایی را تکرار نکند.
هوش مصنوعی: در این شهر، هیچ راهی جز محبت و یاد تو وجود ندارد و کسی نمیتواند از آن دست بکشد.
هوش مصنوعی: ماهی رفت و کسی به او توجهی نکرد، نه در مورد خوب و نه در مورد بد.
هوش مصنوعی: هر شب برای تقویت احساسات و قدرت خود، جز از درد و رنج درونم چیزی نمیآموزم.
هوش مصنوعی: خانهای دارد به گونهای که هیچ دیوانهای در آن جا نخواهد گرفت.
هوش مصنوعی: این چاه تاریک و غمانگیز به قدری عمیق است که حتی نور خورشید هم قادر به ورود و روشن کردن آن نیست.
هوش مصنوعی: خاک او از چنان تدبیری سرچشمه میگیرد که حتی نسیم نیز نمیتواند آن را راحتر کند.
هوش مصنوعی: من منتظرم و نگرانم که اگر او بر من توجه نکند، چه بر من خواهد گذشت.
هوش مصنوعی: گاهی میگویم که او مرا فراموش کرده است و گاهی هم میگویم نه، شاید اینطور نیست.
هوش مصنوعی: گاهی خود را به ناز و عشوه میزنم تا که بخششهای ناکافی و کمارزش نکند.
هوش مصنوعی: حرص به من میگوید که حتماً باید این کار را انجام دهم، اما عقل به من میگوید که اگر آن کار را نکنم، ضرر نکردهام.
هوش مصنوعی: به یاد او روز و شب در فکر و خیال هستم و هیچگاه نمیتوانم از یادش بیرون بروم.
هوش مصنوعی: تو به قدری از کارهای من بیخبر و بیاعتنا هستی که این حرفها هیچ تأثیری بر تو ندارد.
هوش مصنوعی: غم اهالی هنر را در اینجا کسی به یاد نمیآورد و نمیداند که چه دردهایی دارند.
هوش مصنوعی: دریای generosity تو چه دلیلی دارد که لبهای تشنه را سیراب نکند؟
هوش مصنوعی: برای او ترتیبی فراهم کن که قناعت تو را تحت تأثیر قرار ندهد.
هوش مصنوعی: به او بفرمای که توشۀ سفرش را به گونهای آماده کند که دیگر نتواند از آنجا عبور کند.
هوش مصنوعی: قسم میخورم که از این پس، هرگز در چنین سفرهایی به ناگاه و بدون آمادگی نروم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عجب ارآهشان اثر نکند
درود دلشان جهان سقر نکند
مهرش از دل همی گذر نکند
جان روا دارد این اگر نکند
خرمی چون کند دلی که در او
مهر او روی مستقر نکند
تا به دیدار او نظر نکنی
[...]
ای قضا صولتی که در عالم
آنچه حکمت کند قدر نکند
و آنچه با خلق می کند سعیت
با چمن شبنم مطر نکند
شرف ذاتیت چنان آمد
[...]
اندر او هیچ آن اثر نکند
یک سخن زان بگوش درنکند
تا به خود هم ز خود نظر نکند
بیخودی را ز خود خبر نکند
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.