یا رب! این بچّهٔ ترکان چه ز ما میخواهند؟
که همیشه دل ما را به بلا میخواهند
زلف پرچین ز چه بر زیر کله میشکنند؟
گر نه مان بسته ترا ز چین قبا میخواهند
روز اسب و زره و تیغ و کمر میطلبند
شب شراب و قدح و زیر و دوتا میخواهند
ده منی گرز چو از دست بمی اندازند
یک منی ساغر در حال فرا میخواهند
باز چون از پی بازی سوی میدان تازند
گوی و چوگان ز دل و قامت ما میخواهند
زلف چون چوگان دارند و زنخدان چو گوی
پس ز ما عاریت این هر دو چرا میخواهند؟
آفت هوش و روانند و بلای دل و دین
وآنگه ایشان را مردم به دعا میخواهند
اصلشان چون ز خطا باشد بر اصل خطا
لاجرم بوسه بها جزو خطا میخواهند
رایگانی به تو کی بوسه دهند؟ آن قومی
کز پی بچّهٔ خود شیربها میخواهند