کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

یا رب! این بچّهٔ ترکان چه ز ما می‌خواهند؟

که همیشه دل ما را به بلا می‌خواهند

زلف پرچین ز چه بر زیر کله می‌شکنند؟

گر نه مان بسته ترا ز چین قبا می‌خواهند

روز اسب و زره و تیغ و کمر می‌طلبند

شب شراب و قدح و زیر و دوتا می‌خواهند

ده منی گرز چو از دست بمی اندازند

یک منی ساغر در حال فرا می‌خواهند

باز چون از پی بازی سوی میدان تازند

گوی و چوگان ز دل و قامت ما می‌خواهند

زلف چون چوگان دارند و زنخدان چو گوی

پس ز ما عاریت این هر دو چرا می‌خواهند؟

آفت هوش و روانند و بلای دل و دین

وآنگه ایشان را مردم به دعا می‌خواهند

اصلشان چون ز خطا باشد بر اصل خطا

لاجرم بوسه بها جزو خطا می‌خواهند

رایگانی به تو کی بوسه دهند؟ آن قومی

کز پی بچّهٔ خود شیربها می‌خواهند