تا بکف جام می توانم دید
زهد و سالوس کی توانم دید؟
نکنم یاد زهد و صومعه هیچ
تا رخ ترک فی توانم دید
هر دم از باد پیچش افتاده
در تهی گاه نمی توانم دید
از قدح باده چون فروغ زند
در عدم نقش شی توانم دید
ز اندرون قدح بچشم صفا
راز پنهان می توانم دید
بر گل عارض نکو رویان
شبنم از رشح خوی توانم دید
در سر زلفشان دل شده را
نیم شب نقش پی توانم دید
نه نه، کز زهد چنگ بدرک را
رگ گسته ز پی توانم دید
شیشۀ بد مزاج نازک را
زامثلا کرده قی توانم دید
ورصراحی نه در رکوع بود
ریخته خون وی توانم بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بخت و دولت چو پیشکار تواند
نصرة و فتح پیشیار تو باد
با درفش ار تپانچه خواهی زد
باز گردد بتو هر آینه بد
روضه روح من رضای تو باد
قبله گاهم در سرای تو باد
سرمه دیده جهان بینم
تا بود گر خاک پای تو بود
گر همه رأی تو فنای من است
[...]
راشد از رشد روزگار نیافت
رشد از اینگونه بس فراوان کرد
تن او را که جان دانش بود
فلک جان ربای بی جان کرد
گوهری بود رشکش آمد ازو
[...]
چون ز بد گوی من سخن شنوی
بر تو تهمت نهم ز روی خرد
گویم ار تو نبودیی خرسند
او مرا پیش تو نگفتی بد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.