زهی از روی تو گل شرمساری
بنفشه از سر زلف تو تاری
کشیده خطبت از عنبر هلالی
گرفته لعلت از باده عیاری
ز لشکرگاه خوبی بر نیامد
بدل بردن چو تو چابک سواری
بنا میزد!رخی داری و قدّی
چو بر سروی شکفته لاله زاری
سر زلفت چو عقد حسن گیرد
نیاید آفتاب اندر شماری
رخ و خطّت بچشم من چنانست
که بر گلبرگ از عنبر غباری
ز قدّ تو بمانده پای در گل
کجا سروی بود در جویباری
ز شرم روی تو هر روز خورشید
برآید سرخ همچون شرمساری
ز بهر بندگیّت ماه هر ماه
شود در گوس گردون گوشواری
چو تیغ و غمزة تو یار کردند
نماند زندگانی را قراری
همه لطفی سراسر، چشم بد دور
نباشد از تو خرّم تر نگاری
مرا در دولت وصل تو می رفت
باقبال تو خوش روزگاری
دل من شاد بود آخر که هر روز
بخدمت می رسیدم یک دوباری
فلک چون زلف تر بر من بشورید
چو رخسارت برونق کار و باری
مرا از خدمتت بگسست ایّام
همین صنعت کند ایّام آری
جهان را در جهان کام دل اینست
که می گردد جدا یاری ز یاری
پی هر تندیی آرد نشیبی
پی هر مستیی آرد خماری
بقصد جان من برخاست اکنون
سپاه حادثات از هر گناری
کنون تا تو بشادی باز گردی
من و درد دلی و انتظاری
چو ابروی تو پیوسته بلایی
چو زلفین تو در هم بسته کاری
نه جز وصل تو مارا هیچ درمان
نه جز یاد تو ما را غمگساری
خبر پرسان و آب از دیده ریزان
نشسته بر سر هر رهگذاری
منم کز مهربانی بر نتابم
بسمّ اسب تو اسیب خاری
بنامه گه گهی یاد آور از من
که نه ننگی ازین خیزد نه عاری
مکن یکبارگی ما را فراموش
که چون من بد نباشد دوستاری
اگر من زنده مانم خیره، ورنی
بود این گفته از من یادگاری
سلامت همرهت بادا همه راه
سعادت یار تو در هر دیاری
ز هر گامی که اسبت برگرفته
گشاده چشمه یی در مرغزاری
مرادت حاصل و باز آمدن زود
مبارک آمده هر اختیاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از زیباییهای معشوق سخن میگوید و ویژگیهای جذاب او را وصف میکند. او به گلهای شرمگین و بنفشهها اشاره میکند که از زیبایی معشوق متأثر شدهاند. معشوق به حدی زیباست که خورشید هر روز از شرم رنگش سرخ میشود و زیبایی او هیچ نظیری ندارد. شاعر احساس عشق و وابستگی عمیقش را نسبت به معشوق ابراز میکند و به انتظاری که برای دیدار او دارد، اشاره میکند. در نهایت، شاعر از معشوق میخواهد که او را فراموش نکند و نغمهای از امید و شادی را در انتظار وصال او به اوج میرساند.
هوش مصنوعی: ای کاش که زیبایی تو به قدری زیاد است که گلها از شرم روی تو، خود را پنهان میکنند و بنفشهها از زلفهای تو به طور خاص احساس خجالت میکنند.
هوش مصنوعی: دست خط تو را با عطر خوش عنبر مزین کردهاند و رنگ لبهایت مانند لعل، از شراب سرخی گرفته شده است.
هوش مصنوعی: از میان لشکر زیبایی، کسی مانند تو سریعالحرکت نیست که بتواند دلها را ببرد.
هوش مصنوعی: او به زیبایی تو و قامت بلندت مینازد، به مانند گل لالهای که در باغی سرسبز شکفته شده است.
هوش مصنوعی: وقتی که موهایت به زیبایی گره بخورد، دیگر آفتاب هیچگاه به حساب نخواهد آمد.
هوش مصنوعی: چهره و زیبایی تو در نظر من به قدری لطیف و دلنشین است که مانند غباری بر روی گلبرگ خوشبو میباشد.
هوش مصنوعی: از زیبایی و قامت تو، پای در گل مانده است، چطور ممکن است سرو بلندبالایی در کنار جویبار وجود داشته باشد؟
هوش مصنوعی: به خاطر شرم و زیبایی چهره تو، هر روز خورشید با رنگی سرخ و شرمسار طلوع میکند.
هوش مصنوعی: برای خدمت به تو، هر ماه در آسمان، مانند گوشوارهای در گوش گردونه (آسمان)، درخشش دارد.
هوش مصنوعی: وقتی نگاه و حرکات تو مثل تیغ تند و برنده شد، دیگر زندگی آرامش نداشت.
هوش مصنوعی: تمام زیباییها و لطفها به تو معطوف است و هیچ نگاه بدی نمیتواند به تو آسیب بزند؛ تو از هر کسی زیباتر هستی.
هوش مصنوعی: دوستی و ارتباط تو باعث شد که من در زندگیام احساس شادی و خوشبختی بکنم.
هوش مصنوعی: دل من هر روز خوشحال میشد که بارها و بارها به خدمت شما میرسیدم.
هوش مصنوعی: زمانی که آسمان مانند زلف مرطوبت بر من تابید، چهرهات زیبایی و جلوهی خاصی به کار و زندگیام بخشید.
هوش مصنوعی: ای روزگار، تو به من فرصت خدمت رسانی به تو را ندهی و همین باعث شده که هر روز از تو دورتر شوم.
هوش مصنوعی: جهان به این صورت به کمال میرسد که در آن، یاریها و همراهیها از یکدیگر جدا میشوند.
هوش مصنوعی: هر عملی در زندگی پیامدی دارد؛ هر زمانی که بیش از حد در رفتار یا احساسی غرق شویم، نهایتاً با پیامدهایی روبرو خواهیم شد که آرامش را از ما میگیرد.
هوش مصنوعی: سپاه حوادث الآن به سمت من آمده و آماده است تا جانم را بگیرد، انگار از هر طرف به من حمله میکند.
هوش مصنوعی: الان منتظر هستم که تو با خوشحالی برگردی، و من هنوز درگیر درد و نگرانیام.
هوش مصنوعی: ابی به زیبایی و جذابیت ابروی تو اشاره دارد که همچون بلایی بر دل مینشیند، و زلفهای در هم پیچیدهات نشاندهندهٔ پیچیدگی و جذابیت است. این زیبایی و طرز قرار گرفتن این ویژگیها در کنار هم، همچون یک اثر هنری به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: تنها راه درمان ما وصل توست و هیچ چیز دیگری ما را شاد نمیکند، فقط یاد تو میتواند دل ما را آرام کند.
هوش مصنوعی: پیامد غم و اندوه به قدری عمیق است که شخصی با اشک در چشمانش، در جستجوی خبری برای رفع دلتنگی، کنار راهگذران نشسته است.
هوش مصنوعی: من کسی هستم که از محبت و مهربانیام نمیتوانم آسیب و صدمهای را برتابم، حتی اگر آن صدمه به خاطر سوار شدن بر اسب تو باشد.
هوش مصنوعی: به یاد بیاور که گاهی از من یاد کنی، زیرا نه عیبی در این کار وجود دارد و نه چیزی از آن کم میشود.
هوش مصنوعی: لطفاً ناامیدم نکن و ما را یکدفعه فراموش نکن، زیرا که دوستی چون من در دنیا پیدا نمیشود.
هوش مصنوعی: اگر من زنده بمانم، به یاد داشته باشید که این گفته از من به جا خواهد ماند، اما اگر زنده نمانم، دیگر کسی از آن یاد نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: برای تو آرزوی سلامتی دارم، و امیدوارم در تمام مسیرها و در هر جایی که بروی، یارت و همراهم باشد و تو را به سوی خوشبختی هدایت کند.
هوش مصنوعی: هر بار که اسبت گامی برمیدارد، چشمهای در دشت باز میشود.
هوش مصنوعی: خواستهات به دست آمده و خوشحالانه برمیگردی. هر تصمیم و انتخابی که داری، نشان از خوششانسی و خوشآمدی توست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جهان را نیست جز مردم شکاری
نه جز خور هست کس را نیز کاری
یکی مر گاو بر پروار را کس
جز از قصاب ناید خواستاری
کسی کو زاد و خورد و مرد چون خر
[...]
ز تو نشگفت فضل و بردباری
چنان کز ما جفا و زشتکاری
بهمو واجی چرا ته بیقراری
چو گل پروردهٔ باد بهاری
چرا گردی بهکوه و دشت و صحرا
بهجان او ندارم اختیاری
ندارم جز غم تو غمگساری
نه جز تیمار تو تیمارداری
مرا از تو غم تو یادگارست
از این بهتر چه باشد یادگاری
بدان تا روزگارم خوش کنی تو
[...]
الا ای خوش نسیم نو بهاری
تو بوی زلف آن بت روی داری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.