ای زیاد دهنت در لب جان شیرینی
وی گرفته ز لبت کام جهان شیرینی
شکر است؟آب حیاتست؟ لبست آن؟ جانست؟
خود ندانم که چه چیز است بدان شیرینی
هر کجا چهرۀ تو سفرۀ خوبی گسترد
دهنت آورد آنجا بمیان شیرینی
بندۀ آن لب لعلم که بشیرین کاری
آورد بیرون زان غالیه دان شیرینی
گر بیفزود مرا از سخنت دلگرمی
گر می افزاید بی هیچ گمان شیرینی
از دهان تو بتنگ آمده شیرینی از آنک
در دهان تو نهادست زبان شیرینی
خط تو سبزه و لبها نمکست آنگه چه
نمک و سبزه که نارد بزیان شیرینی
همه آرام دل من ز شکر خندۀ تست
گرچه سودی نکند در خفقان شیرینی
از رخت کام دل اندوزم اگر عمر بود
نحل حاصل کند از گل بزمان شیرینی
نکنم روی ترش گرچه کنی تیزیها
گرچه تلخست حدیثت، چو روان شیرینی
اگرت در دل من جای بود نیست عجب
در دل تنگ گرفتست مکان شیرینی
نیشکر را اگرش در لب شیرین گیری
در دل نی چو نی آید بفغان شیرینی
مکن ای جان جهان ناخوشی از حد بمبر
چون جهان با من اگر چند چو جان شیرینی
گرچه شیرین دهنی، چرب زبانی میکن
زانکه با چربی به خورد توان شیزینی
دل تنگم چو به مهمان دهانت آید
از حدیثت بمن آرد بنشان شیرینی
لب و دندان و زبان و سخنت شیرینند
آری ، تو بر تو خوانند چنان شیرینی
من غلام خط هندوی تو کو پیش دو چشم
چون بدزدید از آن تنگ دهان شیرینی
نشود دور بچوب از تو چو از چوب نبات
هر که داند که تو بر دل بچه سان شیرینی
تنگ شکرّ چو فراخست در آن شکّر تنگ
زو بکام دل تنگم برسان شیرینی
وگر از تنگ شکر خرج نخواهی که کنی
به اوام از سخن من بستان شیرینی
شکر از لعل تو در خط شدارت باور نیست
در خط خواجه ببین مشک فشان شیرینی
رکن دین آنکه زبان قلمش وقت صریر
چون لب یار دهد خنده زنان شیرینی
برنی رمح اگر دست بمالد بمثل
همچو نیشکّرش آید ز سنان شیرینی
آتش اندرزنم از سینه به نی بست شکر
گر نهد با سخنش پیش دکان شیرینی
نحل را ماند آن کلک میان بستۀ او
که خورد تلخ و عوض بخشد از آن شیرینی
قلمش زرد چو شمعست و ضرورت باشد
چون همه ساله بود خورد توان شیرینی
بر مذاق عقلا لفظ و معانی و خوشش
همچنانست که در آب روان شیرینی
عسلی دارد بر جامه و زنّار مجوس
نحل اگر باسخنش کرد عیان شیرینی
بر شکر پسته بخندید که او بالفظش
بچه کار آورد از خوزستان شیرینی
کاغذی بینم صابونی و بروی قلمش
کرده بی زحمت آتش بدخان شیرینی
گر سر کلک سیه کار تو شیرین کارست
بس عجب نبود از رنگ رزان شیرینی
سرورا کلک ضعیف تو بشیرین کاری
تلخی عیش مرا کرد ضمان شیرینی
چون من اندیشه کنم در خط و لفظ تو شود
مغز همچون شکرم در ستخوانی شیرینی
گر تو داری سخن خویش بخلق ارزانی
در جهان نیز نیابند گران شیرینی
سخت شچمست چو بادام شکر گر نکند
درنی از شرم حدیث تو نهان شیرینی
طوطی ارباتو کند دعوی شیرین سخنی
هذیانست و بود در هذیان شیرینی
درنی و چوب گرفتار از آنست نبات
که بدزدید از آن کلک و بنان شیرین
گر کسی برتو تقدّم کندان منصب نیست
تره اوّل بود و آخر خوان شیرینی
کارکی پیش گرفتست بفرّ تو رهی
که در آن کار بود ناگزران شیرینی
همه شیرینی عالم ز تو میباید خواست
که همی باردت از لفظ و بیان شیرینی
زین شکرها که بمعیار خرد موزونست
چون چشیدی بکش اکنون بقپان شیرینی
تا بشکر تو دهان خوش کنم ار خود بمثل
آرزو آیدم اندر پی نان شیرینی
چون تهیگاه نیم، پر ز شکر گشت دهان
کآمد از خاطرم اندر غلیان شیرینی
میتوانم که بیارایم ازین سان خوانی
از لطایف ز کران تا بکران شیرینی
لیک قاصر نظران از ره صورت گویند
که نخوردیم خود از عرس فلان شیرینی
شکر تو بر من و بر من شکر تو باری
از تو خواهم من و از من دگران شیرینی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن به زیبایی و شیرینی لبها و سخنان یک معشوق میپردازد. او از طعم شیرین کلمات و لبهای معشوق سخن میگوید و توصیف میکند که سخنان او مانند شکر بر دل مینشیند. در اشعار، عشق و زیبایی معشوق با کلمات بسیار زیبایی بیان شده است. همچنین، شاعر اشاره میکند که لب و دندان معشوق در دل او آرامش میآورد و هیچ تلخی را نمیتواند از شیرینی عشق او کم کند. او در انتها با تأکید بر این موضوع که همه شیرینیهای جهان از معشوق سرچشمه میگیرد، عشق و محبت خود را به او اعلام میکند.
هوش مصنوعی: تو که دهانت پر از شیرینی است، جانم! کودکی تو را در دل دارم و از لبان تو لذت میبرم که کام زندگی را شیرین میکند.
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی احساسات و درک عمیق از یک چیز شیرین و خوشایند را توصیف میکند. گوینده نمیتواند مشخص کند که این حس خوشایند همان شکر است، آب حیات است، یا چیز دیگری. به طور کلی، این احساس شیرینی و لذت را نمیتوان به سادگی تعریف کرد و این شکار احساسات درونی در اوای این جمله به وضوح دیده میشود.
هوش مصنوعی: هر جایی که تو حضور داشته باشی و زیباییهای خود را به نمایش بگذاری، دیگران با شادی و خوشحالی به سراغ تو میآیند.
هوش مصنوعی: بندهی آن لبی هستم که به دستگاه علم پیوسته و خبری نیکو و شیرین به ارمغان میآورد، از آن گل خوشبو و دلنشین.
هوش مصنوعی: اگر از صحبتهایت به من دلگرمی بدهی، بیتردید این باعث شیرینی و خوشحالی در دلم میشود.
هوش مصنوعی: شیرینی که به دهان تو آمده، به خاطر این است که زبان تو آن را به وجود آورده است.
هوش مصنوعی: نگاه تو شبیه سبزه است و لبهایت نمکی دارد، پس چه نیازی به نمک و سبزه دیگر است وقتی شیرینی این ترکیب را دارید؟
هوش مصنوعی: دل من به خاطر لبخند تو آرام است، حتی اگر این لبخند در دل اندوهم تاثیری نداشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر عمری برایم باقی باشد، از چهرهٔ تو خوشبختی به دست میآورم، همانطور که زنبور عسل از گلها شیرینی میسازد.
هوش مصنوعی: هرچند برخورد تند و تلخی داشته باشی، من چهرهام را عبوس نمیکنم. صحبتهای تو ممکن است تلخ باشد، اما همچنان برای من مانند عسل شیرین است.
هوش مصنوعی: اگر در دل من جایی برای تو نبود، عجیب نیست که در دل تنگ من هم جایی برای شیرینی وجود گرفته است.
هوش مصنوعی: اگر از نیشکر چیزی شیرین بگیری، اما در دل تو غمی مانند نی وجود داشته باشد، آن شیرینی به درد نخواهد خورد و باعث فریاد و ناخرسندی خواهد شد.
هوش مصنوعی: ای جان و دل من، بیش از این به خودت سختی و ناخرسندی میاور، چونکه این دنیا هرچند که پر از زحمت است، با من همچون جان شیرین توست.
هوش مصنوعی: اگرچه تو بسیار شیرینزبان هستی و با حرفهایت به دل مینشینی، اما این نکته را فراموش نکن که تنها با لذتبردن از شیرینیهای کلام نمیتوان به عمق معنا رسید.
هوش مصنوعی: دل من از دوری تو خیلی پر از غم و دلتنگی است. وقتی که مهمان زیبایی لبهایت میشوم، از گفتار تو برایم خوشی و شیرینی به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: لب، دندان، زبان و گفتارت همه شیرین هستند، و دیگران تو را اینگونه توصیف میکنند.
هوش مصنوعی: من خدمتگزار خط هندی تو هستم که مانند دزد، از دهان شیرینت که در برابر دو چشمت پنهان شده، لذت میبرم.
هوش مصنوعی: اگر کسی بداند که تو چه شیرینیای بر دل دیگران داری، نمیگذارد که از تو دور شود؛ مانند چوب نبات که هیچکس نمیخواهد از آن دور بماند.
هوش مصنوعی: به تنهایی و محدودیتهای زندگی اشاره دارد؛ که در چنین وضعیتی، اگر خوشی و شیرینی به اندازه کافی فراهم شود، میتواند دل تنگ ما را شاد کند.
هوش مصنوعی: اگر نمیخواهی که از من چیزی شیرین و خوشایند بشنوی، پس به این فکر نکن که از من بخواهی چیزی به تو ندهم.
هوش مصنوعی: طعم شیرینی که از لبهای تو میآید اصلاً با خط زیبایت قابل مقایسه نیست. در خط نگارش آن بزرگوار، عطر مشک به وضوح احساس میشود.
هوش مصنوعی: پایه و اساس دین آن است که وقتی قلم بر کاغذ میرقصد، همچون لبهای محبوب لبخند و شادی به دل مخاطب بیاورد.
هوش مصنوعی: اگر برنی رمح (سهمی از عشق) به دل کسی بربخورد، آن حس و حال شیرین مانند نیشکر بر جانش مینشیند و طعم شیرینی را به او میبخشد.
هوش مصنوعی: اگر شعلههای عشق و احساسات را از دل خود درون نی بریزم و با کلامش آن را شیرین کند، چه خوش میشود!
هوش مصنوعی: زنبور عسل مانند آن قلمی است که در میان بستهای قرار دارد و در عوض تلخی که میچشد، شیرینی را به مردم هدیه میدهد.
هوش مصنوعی: قلم او به رنگ زرد است و مانند شمع نورافشانی میکند. هر سال، نیاز به شمع و روشناییاش احساس میشود؛ بنابراین، شیرینی و لذت به دست آوردن آن همچنان ضروری است.
هوش مصنوعی: افراد عاقل از لحاظ احساس و فهم، کلمات و معانی را همچون شیرینی در آب زلال و روان میدانند.
هوش مصنوعی: عسل بر روی لباسش و زنجیر زرتشتیان است. اگر با سخنش صحبت کند، شیرینی او به وضوح نمایان میشود.
هوش مصنوعی: بر روی شکر پسته خندید، زیرا او با کلماتش از خوزستان شیرینی خاصی را به نمایش گذاشت.
هوش مصنوعی: دیدهام کاغذی که بر روی آن به راحتی و بدون زحمت، شعری نوشته شده و در این شعر، آتش به شیرینی اشاره شده است.
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت تلخ تو برای دیگران خوشایند است، تعجبی ندارد که از رنگ آن، شیرینی به وجود آمده باشد.
هوش مصنوعی: تو ای سرور، قلم ضعیف تو باعث شد که لذت زندگیام به تلخی تبدیل شود، در حالی که باید شیرین باشد.
هوش مصنوعی: وقتی که در مورد کلام و نوشتهی تو فکر میکنم، روح و جانم مانند شکری میشود که در دل شیرینی ذوب میشود.
هوش مصنوعی: اگر تو سخنان خود را به مردم هدیه کنی، در این دنیا جای دیگری هم مانند آن وجود ندارد که اینقدر شیرین و دلنشین باشد.
هوش مصنوعی: شایان توجه است که گاهی انسان مثل بادام شیرینی که سخت و محکم است، با مشکلات و چالشها مواجه میشود. اما اگر نتواند از خجالت احساسات خود، رازی را فاش کند، در درونش طعم شیرینی را تجربه نمیکند.
هوش مصنوعی: طوطیای که در پادشاهیاش از سخن شیرین سخن میگوید، در واقع فقط در حال خیالپردازی و توهم است و حتی در این توهم نیز نشانهای از شیرینی کلام وجود دارد.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان این موضوع میپردازد که درختانی که خوب و بارور هستند، به دلیل دزدی و غارت به کمبود و آسیب دچار میشوند. درواقع، وقتی کسی از منایع و زیباییهای طبیعی بهرهبرداری نادرست کند، باعث میشود که آن منابع آسیب ببینند و نتوانند شکوفا شوند.
هوش مصنوعی: اگر کسی به تو در مقام یا رتبهای برتری دهد، باید بدان که آن مقام ارجمند نیست، بلکه مانند طلایی است که در ابتدا ارزش خاصی ندارد و بهترین بخش آن در انتها یا در زمانی دیگر نمایان میشود.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده است که شخصی برای دنبال کردن هدفی خاص، راهی را انتخاب کرده که در آن کار، چارهای جز تحمل تلخیها و دشواریها وجود ندارد، و این دشواریها در عین حال شیرین و ارزشمند هستند.
هوش مصنوعی: تمامی شیرینیهای دنیا از تو باید طلب شود، زیرا که کلام و بیان تو خود شیرین است و این شیرینی از تو سرازیر میشود.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که از میان نعمتها و خوشیهایی که به اندازه و بر اساس عقل و خرد متناسب هستند، وقتی طعم آنها را چشیدی، از آنها بهرهمند شوید و لذت ببرید.
هوش مصنوعی: من برای اینکه از تو سپاسگزاری کنم، در تلاش هستم تا دهانم را خوشنویسی کنم، اگر بخواهم به دنبال نان و شیرینی باشم.
هوش مصنوعی: وقتی که بیکار و خالی از کار شدم، دهانم پر از شیرینی شد و در ذهنم طعم شیرینی به شدت حس میشد.
هوش مصنوعی: میتوانم با ظرافت و زیبایی، از اینجا تا دور دستها، سفرهای پر از شیرینی و خوشمزگی بچینم.
هوش مصنوعی: اما برخی افراد فقط به ظاهر چیزها توجه میکنند و از عمق آن غافلند. آنها میگویند که ما از شیرینی این عیش خبر نداریم، در حالی که خودشان هرگز طعم آن را نچشیدهاند.
هوش مصنوعی: سپاس من به خاطر تو و شکرگذاری من، بار سنگینی از تو میخواهم و از دیگران لذت و شیرینی زندگی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ملامت گر اگر شاهدِ ما را بینی
بیش بر ره گذرِ چون و چرا ننشینی
همه چون بیند اعما چو نمی بیند هیچ
تو خود آن دیده نداری که به آنش بینی
تا بدان دیده شوی دیده که نتوانی دید
[...]
تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی
ور نه هر فتنه که بینی همه از خود بینی
به خدایی که تویی بنده بگزیده او
که بر این چاکر دیرینه کسی نگزینی
گر امانت به سلامت ببرم باکی نیست
[...]
از خودی چشم بپوشان اگر اهل دینی
که خدابین نشود دیده هر خودبینی
در سرانجام سفر باش که از سنگ مزار
خیمه بیرون زده خوش قافله سنگینی
سازد از سینه پرجوش جهان را خوشوقت
[...]
کاسهٔ ما ز سفال است، خوش این مسکینی
پنجهٔ ما نبود شانهٔ موی چینی
راه شد بسته به حرفش، که به هم چسبیدهست
دو لب او چو زبان قلم از شیرینی
نامه را کاغذ ابری کنم از موج سرشک
[...]
خواهی ارجا به لب آب روان بگزینی
آن به ای سرو که بر دیدهٔ من بنشینی
سخن تلخ شنیدن ز دهانت عجب است
که تو پا تا بسر ایجان چو شکر شیرینی
آفت جان و تن از غمزهٔ چشم بیمار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.