گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

زهی خجل ز معالیّ تو سپهر رفیع

زهی رهین ایادیّ تو شریف و وضیع

بهاء دولت و ملّت که تاج معنی را

خرد بگوهر لفظ و می کند ترصیع

زعکس خاطر تو تیغ آفتاب صقیل

زتاب سطوت تو دور روزگار سریع

برشمایل خلق و کفایت رایت

کدام فصل ربیع و چه جای فضل ربیع

صریر کلک تو چو ارغنون نوازشود

ز شوق گردد چذر اصم بطبع سمیع

زمانه کار نبندد گشاد نامۀ صبح

اگر نباشدش از رای روشنت توقیع

مکارم تو جهانرا برزق خلق کفیل

شمایل تو گنه را بنزد عفو شفیع

برآن جریده که مثبت شدست نام کرم

ز روی مرتبه در فصل اولست ربیع

بپیش خلق تو گل جلوه کرد از این معنی

هزار دستان بر وی همی زند تشنیع

عدوت اگر چه بصورت ران و بی معنیست

عجب مدار که موزون شود گه تقطیع

درآن مقام که کلک تو ضبط مالک کند

چو تیغ هر نفسی بر کشد هزار صنیع

بهندوان برهنه چه اعتبار بود

چو خامۀ تو گشاید حصارهای منیع

بدست بخت جوان تو هفت دایۀ چرخ

چنانکه مهرۀ گهواره پیش طفل رضیع

ز حرص خصم تو چون۴سگ دوچشم کردچهار

سمج بود نظر نحس خاصه در تربیع

زابر پیش بیان تو گر سخن رانم

بجان تو که خطایی بود عظیم شنیع

چه جای ابر که امروز دست راد ترا

چو کان و دریا هستند صدهزار صنیع

بهر دقیقه رسد آفابی ارتو کنی

ز رای خویش یکی ذرّه بر فلک توزیع

شنیده ام که فلک را نشاط خدمت تست

بلند همّتی از مثل او مدار بدیع

منازعان ترا با تو چون قیاس کنند

فکیف یلخق فی الشأ و ظالع بضلیع

شکایت از ستم روزگار با تو کنم

که روزگار ترا بنده ییست نیک مطیع

تفضّلی کن و زو باز پرس تا که مرا

بگونه گونه نوایب چرا کند تفجیع

بشادمانی اگر با منش مضایقتست

بضرب باری همواره می کند توسیع

ز عمر چونکه پس افکند نیست جز عمرم

بخیره عمر گرامی چرا کنم تضییع ؟

مرا ز نکبت ایّام بر سر آن آمد

که شرح آن نبود جز زیادت تصدیع

کریم طبعا! اندراداء این مدحت

گمان مبر که مرا حرص می کند تطمیع

ولیک مقصد من آن بود که عرضه دهم

عناء طبع پریشان بنزد رای رفیع

قضاء حقّ ثنای تو چون تواند کرد

مطوّقی که کند چند لفظ را تسجیع

اگر چه سوسن را جمله تن زبان گردد

هنوز قاصر باشد ز ذکر شکر ربیع

همیشه تا که بود هفت خانۀ افلاک

زبس تراجع انجم چو خانۀ ترجیع

همیشه دولت بیدار باد و بخت توزان

که فتنه بخت حسود ترا شدست ضجیع