یکی نیر از برج شاهی دمیده
که نورش گرفته ز مه تا بماهی
ز شاه جهان باد شه تا بآدم
پدر بر پدر صاحب تاج شاهی
زشاهان کسی این نسب را ندارد
بخوانم نسب نامه هر که خواهی
حسب در خور این نسب گشته تعیین
برایش ز دیوان فیض الهی
گرامی خلف این چنین ناید الحق
ز صاحبقران خلافت پناهی
بفر فریدونیش هر که دیده
بدارالشکوهیش داده گواهی
بگوش دل از بهر تاریخ آمد
(گل اولین گلستان شاهی)
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
برون آرش از خجلت رو سیاهی
الهی، الهی، الهی، الهی
چه شد میرزا مهدی آن قطب دانش
که بود او بهر علم عالم کلاهی
مکان در خم هستیش بود چندی
فلاطون صفت آن حکیم الهی
نهان گشت آخر روان منیرش
[...]
ز سلطان کنم آرزوی نگاهی
مسلمانم از گل نسازم الهی
دل بی نیازی که در سینه دارم
گدارا دهد شیوهٔ پادشاهی
ز گردون فتد آنچه بر لالهٔ من
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.