گنجور

 
مشتاق اصفهانی

چه شد میرزا مهدی آن قطب دانش

که بود او بهر علم عالم کلاهی

مکان در خم هستیش بود چندی

فلاطون صفت آن حکیم الهی

نهان گشت آخر روان منیرش

چو مهر از کسوف اجل در سیاهی

ز زندان تنگ بدن چون برآمد

بصد شوق و شد جانب دوست راهی

رقم کرد مشتاق تاریخ فوتش

الهی روان گشت سوی الهی

 
 
 
شیخ بهایی

برون آرش از خجلت رو سیاهی

الهی، الهی، الهی، الهی

کلیم

یکی نیر از برج شاهی دمیده

که نورش گرفته ز مه تا بماهی

ز شاه جهان باد شه تا بآدم

پدر بر پدر صاحب تاج شاهی

زشاهان کسی این نسب را ندارد

[...]

اقبال لاهوری

ز سلطان کنم آرزوی نگاهی

مسلمانم از گل نسازم الهی

دل بی نیازی که در سینه دارم

گدارا دهد شیوهٔ پادشاهی

ز گردون فتد آنچه بر لالهٔ من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه