دل ز ناوکهای بیداد تو پیکان را گرفت
تشنهلب از ابر رحمت آب باران را گرفت
پُردلی کاری نمیسازد ز استیلای عشق
شیر بگریزد دمی کآتش نیستان را گرفت
سهل باشد مملکتگیری به امداد سپاه
نام من تنها تمام اقلیم ایران را گرفت
تا نگاه افکندهای تسخیر شهری کردهای
همچو بوی گل که تا برخاست بستان را گرفت
در کنار آفتاب افتاده دایم تیرهروز
دود آه کیست کان زلف پریشان را گرفت؟
موج ابروی ترا تا دیده از جا رفته است
دیدهٔ من گرچه صد ره راه طوفان را گرفت
چشم ما و دیدهٔ زنجیر را طالع یکی است
خواب اگر لشکر کشد نتواند ایشان را گرفت
کامبخشیهای گردون نیست جز داد و ستد
تا لب نانی عطا فرمود دندان را گرفت
گل به گلشن بسکه از اشکم فراوان شد کلیم
بلبل از گل رخنهٔ دیوار بستان را گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سبزه خط صفحه رخسار جانان را گرفت
طوطی خوش حرف از آیینه میدان را گرفت
بوسه را بر عارضش جا از هجوم خط نماند
سبزه بیگانه آخر این گلستان را گرفت
خط مشکین نیست گرد آن عقیق آبدار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.