ز آتش پنهان عشق، هر که شد افروخته
دود نخیزد ازو چون نفس سوخته
دلبر بی خشم و کین، گلبن بیرنگ و بوست
دلکش پروانه نیست، شمع نیافروخته
در وطن خود گهر، آبله ای بیش نیست
کی به عزیزی رسد، یوسف نفروخته
مایه آرام دل، چشم هوس بستن است
از تپش آسوده است، باز نظر دوخته
شاید آید بدام مرغ پریده ز چنگ
گرم نگردد اگر عاشق وا سوخته
داروی بیماریش مستی پیوسته است
چشم تو این حکمت از پیش که آموخته
آمد و آورد باز از سر کویش کلیم
بال و پر ریخته جان و دل سوخته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
برق جهانسوز حسن آنرخ افروخته
مشعله افروز عشق آه من سوخته
جامه دیبا بود خاصه مه طلعتان
پوشش ما از جهان بس نظر دوخته
سینه نگیرد فروغ از دل بیسوز عشق
[...]
از نفس گرم من عالمی افروخته
می نگرم هر کرا ز آتش من سوخته
داغ غم تو بدل موسم پیری رسید
صبح دمید و هنوز شمع من افروخته
بهر شهانست گنج خاص خودم آنکه هست
[...]
لاله درآمد به باغ با رخ افروخته
بهرش خیاط طبع سرخ قبا دوخته
سرخقبایش بهبر یکدو سهجا سوخته
باکه ز دلدادگان عاشقی آموخته
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.