هیچکاری برنمی آید ز دست تنگ من
ورنه جنگی نیست دامان ترا با چنگ من
طینتم بر عاریتهای جهان چسبیده است
گر فشانی گرد از رویم بریزد رنگ من
بسکه خرسندم زکنج فقر کاسیبش مباد
نعمت الوان بود غمهای رنگارنگ من
با همه کم فطرتی دارم ز همت گوشه ای
در نیاید هیچگه دنیا بچشم تنگ من
کام دنیا چیست کز ناکامیش باشد هراس
آخر این رنگ حنا گو رفته باش از چنگ من
شیشه خود را که می آرد بسنگ ما زند
کس بجنگ من نمی آید کلیم از ننگ من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساز شد در پردهٔ خاموشی آخر جنگ من
با صدای دل طپیدن شد بلند آهنگ من
بی لب لعل تو عکس چهره ام در جام می
سودهٔ الماس ریزد از شکست رنگ من
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.