گنجور

 
اهلی شیرازی

چو بینم هر دمت با غیر از غیرت خراب افتم

تو دست دیگری گیری و من در اضطراب افتم

چو آیی با رقیبان روزها اندر لب جویی

چنانم آتشی در دل فتد کز غم کباب افتم

خوشم با دوزخ هجران بهشتی رو از آن خوشتر

که بینم با رقیبت یار و از تو در عذاب افتم

ندانم شهسوار من کجا با غیر خواهد شد

هوس دارم که گردم سایه او را در رکاب افتم

چو اهلی خوابم از اندیشه او رفت و میسوزم

بیا ساقی مگر آسوده یکدم از شراب افتم