هر آه حسرتی که به تنها کشیده ام
در بر بیاد آن قد رعنا کشیده ام
از رعشه خمار چو کف سبحه گیر نیست
بیهوده دست خویش ز صهبا کشیده ام
ارباب عقل محرم اهل جنون نیند
از موی سر نقاب بسیما کشیده ام
همچون نهال دست نشان بهر تربیت
بردم بدیده خار که از پا کشیده ام
در جستجوی وصل تو چون مار سر زده
سر را بجا گذاشته و پا کشیده ام
بیش از دو دست شخص بخواهش دراز نیست
من این دو دست را ز دو دنیا کشیده ام
از بهر ارمغانی اطفال چون کلیم
دایم بشهر سنگ ز صحرا کشیده ام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سر بر فلک ز همت والا کشیده ام
تسبیح را ز دست ثریا کشیده ام
هرگز نشد که بر سر حرف آورم ترا
من کز دهان غنچه سخن وا کشیده ام
گرکوه بیستون طرف بحث من شده است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.