کی آن صیاد بیپروا پی نخجیر میگردد
که دایم در رهش صد صید از جان سیر میگردد
صبوری چون ز حد بگذشت کاری رو نمیآرد
که دارو کهنه چون گردید بیتأثیر میگردد
خط سبزت عنان اختیار از دست و دل برده
بهارست و دگر دیوانه بیزنجیر میگردد
سراپای وجودم باده شد از حرص میخواری
ولی همچون حبابم چشم و دل کی سیر میگردد
شراب کهنه مینوشم ببزم او چو بنشینم
به من تا نوبت آید دختر رز پیر میگردد
کلیم آن گردش چشم و نگاه دمیدم کم شد
چو ساقی سرگران افتاد ساغر دیر میگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از حالتی صحبت میکند که در آن عشق و شیدایی بر جان و دلش مسلط شده است. او به توصیف صید و شکار میپردازد و به تکرار دلزدگی و خستگی ناشی از صبر و انتظار اشاره میکند. همچنین، شاعر از ناتوانی در کنترل احساساتش و تأثیر شراب و باده بر وجودش سخن میگوید. در نهایت، او به گذرا بودن لحظات و افول زیباییها اشاره میکند و یادآور میشود که با نوشیدن شراب، به حالت نشه و سرخوشی میرسد، اما همچنان در انتظار فرصتی مناسب است. در این بین، چشم و دل او نیز از زیباییها سیر نمیشوند.
هوش مصنوعی: کیست آن شکارچی جسور که برای شکار به دنبال نرخی میگردد، در حالی که همیشه در مسیرش صد شکار را میبیند که جانشان سیر به نظر میرسد؟
هوش مصنوعی: وقتی صبر از حد بگذرد، دیگر هیچ کاری انجام نمیدهد؛ مانند دارویی که وقتی کهنه میشود، اثرش از بین میرود.
هوش مصنوعی: رنگ سبز تو کنترل دل و عقل را از من گرفته و بهار فرارسیده است، بنابراین حالا دیگر بیقید و بند و آزاد میگردم.
هوش مصنوعی: تمام وجودم از شوق و حرص نوشیدن شراب پر شده است، اما مانند حبابی هستم که هرگز چشمانم سیر نمیشود و دل نمیخواهد از یاد نوشیدنیها غافل شود.
هوش مصنوعی: من شراب کهنه مینوشم و وقتی کنار دختر زیبا مینشینم، او نیز به مرور زمان جوانیاش را از دست میدهد و پیر میشود.
هوش مصنوعی: وقتی به چشمان کسی نگاه میکنم، حس میکنم که در آنجا دنیا به من معنا میدهد. اما زمان آرام میگذرد و من در انتظار یک جرعه نوشیدنی هستم که انگار به طول انجامیده و دیر میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در آن وادی که سرعت خاک دامنگیر میگردد
جنون همچون صدا در حلقه زنجیر میگردد
عداوت با دل بیکینه رنگین رفتنی دارد
ز خون واژگونبختان دم شمشیر میگردد
شکست کار عاشق داغ دارد مومیایی را
[...]
چو زلفت بیدلان را در پی تسخیر می گردد
به تن هر قطره خونم دانهٔ زنجیر می گردد
خیالش را ز بس در پرده های دل نهان دارم
فلک از دود آهم صفحهٔ تصویر می گردد
بقدر سوز دل گر دود آه از سینه برخیزد
[...]
خیالش گر چنین در خاطرم جاگیر میگردد
پس از مردن غبارم گردهٔ تصویر میگردد
بود تا می جوان، با او به صد جان عشق میورزم
مریدش میشوم از صدق دل چون پیر میگردد
حذر کن ای سپهر از تیغ آه گریهآلودم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.