گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کلیم

کی آن صیاد بی‌پروا پی نخجیر می‌گردد

که دایم در رهش صد صید از جان سیر می‌گردد

صبوری چون ز حد بگذشت کاری رو نمی‌آرد

که دارو کهنه چون گردید بی‌تأثیر می‌گردد

خط سبزت عنان اختیار از دست و دل برده

بهارست و دگر دیوانه بی‌زنجیر می‌گردد

سراپای وجودم باده شد از حرص میخواری

ولی همچون حبابم چشم و دل کی سیر می‌گردد

شراب کهنه می‌نوشم ببزم او چو بنشینم

به من تا نوبت آید دختر رز پیر می‌گردد

کلیم آن گردش چشم و نگاه دمیدم کم شد

چو ساقی سرگران افتاد ساغر دیر می‌گردد

 
 
 
اسیر شهرستانی

در آن وادی که سرعت خاک دامنگیر می‌گردد

جنون همچون صدا در حلقه زنجیر می‌گردد

عداوت با دل بی‌کینه رنگین رفتنی دارد

ز خون واژگون‌بختان دم شمشیر می‌گردد

شکست کار عاشق داغ دارد مومیایی را

[...]

جویای تبریزی

چو زلفت بیدلان را در پی تسخیر می گردد

به تن هر قطره خونم دانهٔ زنجیر می گردد

خیالش را ز بس در پرده های دل نهان دارم

فلک از دود آهم صفحهٔ تصویر می گردد

بقدر سوز دل گر دود آه از سینه برخیزد

[...]

حزین لاهیجی

خیالش گر چنین در خاطرم جاگیر می‌گردد

پس از مردن غبارم گردهٔ تصویر می‌گردد

بود تا می جوان، با او به صد جان عشق می‌ورزم

مریدش می‌شوم از صدق دل چون پیر می‌گردد

حذر کن ای سپهر از تیغ آه گریه‌آلودم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه