مگو کسی بمن خاکسار می ماند
بروی آب ز عکسم غبار می ماند
محیط عشق همه آب زندگیست، مترس
کسیست غرقه که او در کنار میماند
براه عشق که افتادگیست رهبر او
پیاده می رود اما سوار می ماند
چه حالتست که چشمی که می پرد از شوق
چو نقش پا بره انتظار می ماند
بنای عهد همین گر شکستن است ترا
غنیمت است که بر یک قرار می ماند
هر آنچه ما بکف آریم وقف تاراجست
همین مدام دل داغدار می ماند
کسی نرفت که بر جای او نماند ستم
همیشه خار زگل یادگار می ماند
زهر طرف نگرم در کمین اوست شکست
دلم بتوبه فصل بهار می ماند
اگر فراخور تقصیر عذر باید گفت
زبان خامشی ما ز کار می ماند
نشانه ایست کلیم از پی گشایش کار
گهی که دست ودل از کار و بار می ماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه گل، نه لاله درین خارزار میماند
دویدنی به نسیم بهار میماند
مل خنده بود گریهٔ پشیمانی
گلاب تلخ ز گل یادگار میماند
مگر شهید به این تیغ کوه شد فرهاد؟
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.