گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کلیم

تا پیش پای بیند دور از تو دیدهٔ ما

نزدیک کرده ره را پشت خمیدهٔ ما

از سیل گریهٔ ما آفت ز بسکه دیده است

ناید به روی ما باز رنگ پریدهٔ ما

زآسایشی که دارد رفته به خواب راحت

در دامن قناعت پای کشیدهٔ ما

پیوند آشنایی از نیک و بد بریدیم

نه گل نه خار گیرد دامان چیدهٔ ما

دارد ز اشک و مژگان آب روان و سبزه

از دل اگر به تنگی، بنشین به دیدهٔ ما

تا در زمین رسیده باران شرار گردد

در مزرع امید آفت رسیدهٔ ما

دارد به سیر گیتی همچون سخن رفیقی

دلگیر از سفر نیست نام دودیدهٔ ما

زلف به پا فتاده، تأثیر آن همین است

کافتد کلیم در پا جیب دریدهٔ ما

 
 
 
صائب تبریزی

برق سبک عنان را پروای خار و خس نیست

دام و قفس چه سازد با دل رمیده ما؟

دست گرهگشایی است از کار هر دو عالم

در دامن توکل پای کشیده ما

هر چند دیده ها را نادیده می شماری

[...]

طغرای مشهدی

از باده پس نیامد، رنگ پریده ما

برگشتگی ندارد، صید رمیده ما

دیشب به ما درآویخت، امشب ز ما عنان تافت

گویی ندیده ما را، آن شوخ دیده ما

کندیم دل ز شمشاد، از بهر آن سهی قد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه