گنجور

 
طغرای مشهدی

از باده پس نیامد، رنگ پریده ما

برگشتگی ندارد، صید رمیده ما

دیشب به ما درآویخت، امشب ز ما عنان تافت

گویی ندیده ما را، آن شوخ دیده ما

کندیم دل ز شمشاد، از بهر آن سهی قد

پیوند سرو گردید، شاخ بریده ما

در عاشقی نداریم رنگی ز سرخ رویی

ماند به شبنم گل، در خون تپیده ما

بر کشتزار امید، یک جو نمی نشیند

صد کوه اگر بغلتد،از آب دیده ما

طغرا ز ما بیاموز، طرز غریب گویی

هم در غزل نگه کن، هم در قصیده ما