هرگز سر شکایت من وا نمی شود
این در گرفته شد بزدن وا نمی شود
روی تو بر بهار زبس کار تنگ کرد
یک غنچه در فضای چمن وا نمی شود
بستم بسی ببال هما بهر امتحان
یکبار بختنامه من وا نمی شود
خمیازه در خمار گشاید مگر لبم
ورنه بحرف و صوت دهن وا نمی شود
خاک وطن کلیم زبس غم فزا شده است
گل تا بود مقیم چمن وا نمی شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا غنچه شکایت من وا نمی شود
این عقده ها ز زلف سخن وا نمی شود
صد خنده بلبل از گل تصویر وا کشید
آن غنچه لب هنوز به من وا نمی شود
زنگ کدورت از دل غربت پرست من
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.