آن جنگجو که هیچ ملال از جفا نداشت
صلحش بسان رنجش عاشق بقا نداشت
دل از هجوم درد تو شرمندگی کشید
ویرانه حیف درخور سیلاب جا نداشت
شمعم زباد دامن فانوس می کشد
آن محنتی که در ره باد صبا نداشت
ازهای های گریه من تا دلش گرفت
دیگر چو آب تیغ سر شکم صدا نداشت
بر سینه خط زخم چه خوانا نوشته ای
داغ ارچه بود حاجت این نقطه ها نداشت
روزی هزار بار اگر گریه دیده را
می شست بیتو خانه چشمم صفا نداشت
گر آب و دانه در قفس مرغ دل نبود
صیاد را چه جرم، قفس این فضا نداشت
از گریه ام که زیب عروسان گلشنست
پای گلی نبود که رنگ حنا نداشت
دل ترک آشنائی ما زود کرد و رفت
زان شد پسند یار که عیب وفا نداشت
دست جنون لباس چو کند از بر کلیم
چون غنچه رخت زیر بزیر قبا نداشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرگز دلت نشان گذار وفا نداشت
سنگی که ره فتاد بر او نقش پا نداشت
دل از هجوم درد تو شرمندگی کشید
ویرانه حیف درخور سیلاب جا نداشت
شمعم ز باد دامن فانوس می کشد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.