آن یار جفا پیشه، که پشتست و پناهست
هم پشت و پناه آمد و هم عزت و جاهست
جانها همه مستند، بدان شیوه که هستند
زان شاه دل افروز، که سلطان سپاهست
زان خواجه چه حاصل؟ که ز خود در نگذشتست
گر مفخر شهرست وگر مرشد راهست
با واعظ افسرده بگویید که: غم نیست
گر چشم سفیدست ولی روی سیاهست
گفتی که: اگر قصه این راه نگوییم
زنهار مکن پیشه، که این پیشه تباهست
هرجا که کند زلف تو غارت دل و جانها
آن جای یقینست که دامی ز بلا هست
قاسم، نظر از دوست مگردان، که دریغست
جان تو، که در عین حجابست و گناهست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
امشب شب عیدست و مرا روز سیاهست
عزم سف نعش مرا سوی هراهست
امشب ز جگر تا مژهام اشک وداعست
فرداست که این مائدهام توشه راهست
امشب نگهم را نفس بازپسینست
[...]
امشب گل خورشید بدامان نگاهست
آئینه دل روشن از آن چشم سیاهست
زنهار مکرر نشوی در نظر خلق
انگشت نما مانده همین اول ماهست
پامال حوادث نتوانم که نباشم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.