چو یافت لذت بیداد خنجر مژگان
دلم چو دیده بیاسود در بر مژگان
به شوق دیدنت از جای شد چنان نگهم
که همچو شمع نشسته است بر سر مژگان
رگم برون جهد از پوست همچو تار رباب
که نظاره ات از شوق نشتر مژگان
به سیل اشک تن لاغرم ز جا می رفت
اگر نگاه نمی داشت لنگر مژگان
ز بس به تار نگاهم گره فتاد ز اشک
نمی رسد شب وصل تو تا سر مژگان
نمی ز سوز فراقش نمانده در جگرم
همیشه باشم جویا از آن تر مژگان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.