دل پراضطرابی؛ دست و پا گم کردهای دارم
سری؛ با کافری راه خدا گم کردهای دارم
به خوب و زشت چون آینه نبود راحت و رنجم
به حیرانی ضمیر مدعا گم کردهای دارم
به خود از کوی بیهوشی چنان آهسته میآیم
که پنداری در این ره جابهجا گم کردهای دارم
به غیر از سادهلوحی نیست گر جمعیت خاطر
طمع از چرخ یعنی دست و پا گم کردهای دارم
به جای اشک جویا ریخت مشک تر به دامانم
دل در کوچهٔ زلف دو تا گم کردهای دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.