گنجور

 
جویای تبریزی

چون آینه بر روی تو مدهوش نگاهم

بیخود شدهٔ ساغر سر جوش نگاهم

باز آی که چون شمع بود تا به سحر باز

در راه تو بر ششجهت آغوش نگاهم

شبنم صفت از فیض سبکباری تجرید

در راه تماشای تو همدوش نگاهم

دور از گل رخسار تو بر عرش برین شد

صد رنگ فغان از لب خاموش نگاهم

مالید نگاه تو به نیروی تغافل

با پنجهٔ مژگان حیاگوش نگاهم

امروز نظر یافتهٔ پیر مغانم

کز نرگس مست تو قدح نوش نگاهم

جویا دم نظارهٔ دیدار ز بس شوق

دل را بر از سینه برون جوش نگاهم

 
 
 
حزین لاهیجی

ای غاشیهٔ شوق تو بر دوش نگاهم

صد دجلهٔ خون بی تو، هماغوش نگاهم

زلفت ز تماشای دو عالم نظرم بست

ای حلقه ی فرمان تو درگوش نگاهم

محرومتر از من به وصال تو کسی نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه