گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جویای تبریزی

دل را اسیر پیچش آن مو گذاشتیم

پابند حلقه حلقهٔ گیسو گذاشتیم

چون غنچه گوئیا سرو زانوی ما یکیست

سر در غم تو بسکه به زانو گذاشتیم

قندیل وار شیشهٔ دل را به یادگار

بر پیش طاق آن خم ابرو گذاشتیم

آنیم که گوهر دل را ز شش جهت

گردآوری نموده به یک سو گذاشتیم

کاری نکرده ایم کز او بهره ای بریم

ما کار خویش با کرم او گذاشتیم

یارای کیست غیر اطاعت به درگهت

در پیشگاه حسن تو زانو گذاشتیم

ما راست شش جهت گل شش برگ در نظر

از هر طرف به کوی تو تا رو گذاشتیم

اظهار حال دل که زبان عاجزست از آن

جویا به آن دو چشم سخن گو گذاشتیم

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

رفتیم ما و دل به یکی سو گذاشتیم

جان خراب نیز همان سو گذاشتیم

ماییم و راه دوری و تا باز کی رسد؟

جان و دلی که بر سر آن کو گذاشتیم

بگذاشتیم روی عزیزی که سالها

[...]

عرفی

از بس که روی گرم به هر سو گذاشتیم

صد داغ شعله خیز در آن کو گذاشتیم

از شرم ناکسی نگشودیم دیده را

الماس فتنه در ته پهلو گذاشتیم

هر گوهری که دل ز تعلق گرفته بود

[...]

صائب تبریزی

ما کار دل به آن خم ابرو گذاشتیم

سر چون کمان حلقه به زانو گذاشتیم

بستیم لب به شهد خموشی ز گفتگو

شکر به طوطیان سخنگو گذاشتیم

حاشا که تیغ صبح قیامت جدا کند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه