من این آه جگر سوز از دل پیمان شکن دارم
چرا از دیگری نالم که درد از خویشتن دارم
چه جای محنت ایوب و اندوه دل یعقوب
بلا اینست و بیماری و تنهایی که من دارم
گهی از دیده در رنجم، گه از دل در جگرخواری
چه دانستم که من چندین بلا از خویشتن دارم
چو سروش در قبای سبزگون دیدم یقینم شد
که چون گل چاک خواهم زد، اگر صد پیرهن دارم
مرا فردا به دشواری برون آرند پا از گل
کزان مژگان عاشق کش بسی خون در کفن دارم
مگر هر پاره ای زین دل به دلداری دهم، ورنه
چه خواهم کرد با خوبان بدین یک دل که من دارم
چو من روی ترا بینم، چرا از گل سخن گویم؟
چو من قد ترا جویم، چه پروای چمن دارم
ز دنیا می رود خسرو، به زیر لب همی گویم
دلم بگرفته در غربت تمنای وطن دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر نالهای از دل شاعر است که از درد و رنج ناشی از پیمان شکنی میگوید. او احساس تنهایی و بلاهایی را که از درون خود دارد، توصیف میکند و میگوید که نمیتواند از دیگران شکایت کند چون درد اصلی از خود او ناشی میشود. شاعر به سختیهای زندگیاش و دلتنگیاش برای وطن اشاره میکند و از بیعلاقگی به دنیا سخن میگوید. در نهایت، او بیان میکند که در وجودش آرزوی دلداری و آرامش دارد اما به تنهایی و غم خود میچسبد.
هوش مصنوعی: من از دل کسی که به پیمان خود وفا نکرد، آهی سوزان دارم. چرا باید از دیگران شکایت کنم وقتی که درد و رنج از خودم ناشی میشود؟
هوش مصنوعی: محنت ایوب و اندوه یعقوب چه اهمیتی دارد؟ در این دنیا، درد و رنج و تنهاییای که من تجربه میکنم، بسیار شدیدتر است.
هوش مصنوعی: گاهی از دیدن من ناراحت میشوم و گاهی از دل به خاطر غم و حسرت. نمیدانستم که چندین درد و رنج از خودم دارم.
هوش مصنوعی: وقتی که صدایی دلنشین و زیبا را در لباسی سبز دیدم، مطمئن شدم که اگر هزاران مشکل و چالش هم داشته باشم، باز هم باید مانند گل شکوفا شوم و به اوج برسم.
هوش مصنوعی: فردا به سختی مرا از این وضعیت خارج خواهند کرد، زیرا به خاطر اشکهای عشق زیاد، خون زیادی را در کفن دارم.
هوش مصنوعی: آیا میتوانم هر تکهای از دل خود را به محبت دیگران تقدیم کنم؟ وگرنه با این دل یکدلی که دارم، چه کار میتوانم با زیبایانی که هستند، بکنم؟
هوش مصنوعی: وقتی روی تو را می بینم، چرا باید درباره گل صحبت کنم؟ وقتی که قد تو را می طلبم، دیگر چه اهمیتی دارد چمن و گلستان؟
هوش مصنوعی: خسرو از دنیا میرود و من در دل خود میگویم که دلم در این غربت غمگین شده و آرزوی وطن را دارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ازین کاری که من دارم نه جان دارم نه تن دارم
چون من من نیستم، آخر چرا گویم که من دارم
تن و جان محو شد از من، ز بهر آنکه تا هستم
حقیقت بهر دل دارم شریعت بهر تن دارم
همه عالم پر است از من ولی من در میان پنهان
[...]
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هوادارانِ کویش را چو جانِ خویشتن دارم
صفایِ خلوتِ خاطر از آن شمعِ چِگِل جویم
فروغِ چشم و نورِ دل از آن ماهِ خُتَن دارم
به کام و آرزویِ دل چو دارم خلوتی حاصل
[...]
هزاران معنی پیچیده در زلف سخن دارم
سر زلف سخن بی چشم زخم امروز من دارم
سراپا جوهرم چون تیشه در شیرین زبانیها
عجب نبود سر پرخاش اگر با کوهکن دارم
عجب نبود شود گر تنگ شکر پرده گوشم
[...]
دلی زخم انتخاب خنده گل در چمن دارم
پریشانی ندارد خاطر جمعی که من دارم
عدم را خنده میآید به شوخیهای تدبیرم
ز هر تحریک مژگان تو چاکی در کفن دارم
لبم با ناله می جوشد دلم با شعله می رقصد
[...]
دلی از فیض یاد عارضش رشک چمن دارم
قفس را می کند گلدام، طاؤسی که من دارم
به رنگ شمع فانوسی که افروزند در محفل
ز فیض نور معنی خلوتی در انجمن دارم
کسی چون من نباشد سیر چشم نعمت دنیا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.