گنجور

 
جویای تبریزی

روشن از سوز درون امشب چراغت می کنم

از گل داغ ای دل افسرده باغت می کنم

آرمیدی ای دل بی مهر با آسودگی

می کنم باز آشنای درد و داغت می کنم

غیر سوز درد ای داغ جگر افسرده ای

روغن از خون دل امشب در چراغت می کنم

آخر ای بی مهر بر بی تابیم سوزد دلت

می طپم در خون دل چندان که داغت می کنم