ما را بود ز خون جگر لاله رنگ چشم
بادا ترا ز باده بهار فرنگ چشم
مانند زخم دوخته نگشود بر رخم
ترسیده بسکه زان بت مژگان خدنگ چشم
گردیده در غم تو به تاراج گریه رفت
سویت ز چاک سینه گشایم چو زنگ چشم
در راه انتظار تو بدخو نشسته ام
سر تا بپا ز شوق شدم چون پلنگ چشم
جویا به یاد نوگل رنگین کرشمه ام
ریزد ز اشک رنگ بهار فرنگ چشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.