گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جویای تبریزی

تا زنده ام بود غم عشقش هوس مرا

دامن زدن بر آتش دل هر نفس مرا

عشق آمد و رهاند زننگ هوس مرا

گردیده رزق شعله همه خار و خس مرا

در کشمکش فکنده به دریای زندگی

این جذر و مد آمد و رفت نفس مرا

با آنکه سینه را چو جرس کردم آهنین

پنهان نماند نالهٔ دل در قفس مرا

درد فغان شبی که جدا مانم از درت

پهلو شکاف آمده همچون جرس مرا

کم دانم زخسروی هند کافرم

جویا به زلف او چو بود دسترس مرا

پیکری از درد دلبر پرفغان داریم ما

چون نی آه و ناله مغز استخوان داریم ما

از حریم دل شمیم یارد می آرد سرشک

ای عزیزان یوسفی در کاروان داریم ما

همچو ما رستم تلاشی در نبرد عشق نیست

زخم ها بر رو زچشم خونفشان داریم ما

بسکه همچون شمع یکرنگیم در بزم وجود

هرچه باشد در دل ما بر زبان داریم ما

شعله بس باشد نهال شمع را جویا بهار

هست تا در سر هوای عشق جان داریم ما

 
 
 
قطران تبریزی

تا داد باغ را سمن و گل بنونوا

بلبل همی سراید بر گل بنونوا

رود و سرود ساخته بر سرو فاخته

چون عاشقی که باشد معشوق او نوا

مشک و عبیر بارد بر گلستان شمال

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

چون نای بینوایم ازین نای بینوا

شادی ندید هیچ کس از نای بینوا

با کوه گویم آنچه ازو پر شود دلم

زیرا جواب گفته من نیست جز صدا

شد دیده تیره و نخورم غم ز بهر آنک

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

آمدگه وداع چو تاریک شد هوا

آن مه‌ که هست جان و دلم را بدو هوا

گرمی‌ گرفته از جگر گرم او زمین

سردی‌ گرفته از نفس سرد من هوا

ماه تمام او شده چون آسمان کبود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
سنایی

منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا

زین هر دو مانده نام چو سیمرغ و کیمیا

شد راستی خیانت و شد زیرکی سفه

شد دوستی عداوت و شد مردمی جفا

گشته‌ست باژگونه همه رسمهای خلق

[...]

وطواط

ای بر مراد رأی تو ایام رامضا

بسته میان بطاعت فرمان تو قضا

از جاه تو گرفته سیادت بسی شرف

وز فر تو فزوده وزارت بسی بها

خلق خدای را برعایت تویی پناه

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه