به وادیی که کند تیغ عشق تسخیرش
دل دو نیم بود نقش پای نخجیرش
فتد چو حسن در اندیشهٔ عمارت عشق
چه خانه ها که نگردد خراب تعمیرش
ز فیض عجز به بالای چشم جا یابد
چو ابرو از خم بازوست آنکه شمشیرش
ز شوخیی که به او داده اند، حیرانم
که چون به روی ورق آرمیده تصویرش
قد دو تا چو به آن زلف عنبرین بستم
فزود حلقهٔ دیگر به طول زنجیرش
چه عقده ها که نیفکند در دلم جویا
خیال پیچ و خم طرهٔ گرهگیرش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلم که چشم تو هر لحظه میزند تیرش
ز پای صبر در افتاد، دست میگیرش
بسی بلاست که تدبیر آن توان کردن
بلای غمزه تست آنکه نیست تدبیرش
کسی که زلف تو بیند بخواب در شب تار
[...]
که می رهد زخم طره گرهگیرش؟
که چشم بررخ یوسف گشوده زنجیرش
هزار زخم نمایان ز غمزه ای دارم
که برنیامده ازخانه کمان تیرش
هنوز شیوه چین جبین نمی داند
[...]
شکاریی که دلم گشته است نخجیرش
صدای شیر به گشو آید از نی تیرش
به صد زبان خموشی جواب ناله دهد
چو بوی غنچه نهان در لب است تقریرش
صفای غبغبش از ماه، گوی خوبی برد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.