گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جویای تبریزی

پای هر نخلی که بوسیدم به دوران بهار

در چمن گل بر سرم افشاند احسان بهار

از زمین هر قطرهٔ باران برویاند گلی

تخم گویی به خاک افشاند نیسان بهار

چون نباشد در چمن حیرت نگه نرگس که نیست

چشم را سیری زنعمتهای الوان بهار

تا ببندد غنچه را زنار از رگهای ابر

در فرنگستان گلشن شد کپستان بهار

چشم، نرگس، برگ گل، لب، سبزهٔ نوخیز، خط

رخ، بهار و کاکلت، ابر پریشان بهار

هر کف خالی بود دست نگارین دگر

سایه گستر بر زمین شد ابر احسان بهار

شد نسیم نوبهاران روح در جسم زمین

خاک را جویا روان بخشید باران بهار

 
 
 
صائب تبریزی

بوی گل می آیداز چاک گریبان بهار

تا ز تیغ کیست این زخم نمایان بهار

می توان دانست داغ آتشین رخساره ای است

زآتشی کز لاله افتاده است در جان بهار

بهر ایمان باختن هر شبنم گل چشمکی است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
اسیر شهرستانی

ساغری دارد به کف هر قطره باران بهار

فیض ساقی گشته مفت باده نوشان بهار

عیش بر هم می خورد خوی لطافت بار کیست

از هوا غافل مشو جان تو و جان بهار

زخم کاری می برد رنگ از رخ (و) رخسار باغ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه