کدامین شب به خواب آن روی خندانم نمیآید
که دریاهای خون از چشم گریانم نمیآید
مگر زد برق آهم کاروان اشک خونین را
که عمری شد به طوف طرف دامانم نمیآید
کمانابرویی دیدم که مانند پر ناوک
ز حیرانی به هم صفهای مژگانم نمیآید
شکفتم گل گل از داغ تنمایش و زین داغم
که او هرگز به گلگشت گلستانم نمیآید
به پیش محرم و بیگانه غلتیدم به خون دل
کسی را رحم بر حال پریشانم نمیآید
دمی نبود که دل از رخنههای سینه از هجرت
به استقبال هر چاک گریبانم نمیآید
ندیدم همچو ترک چشم او قبقاج اندازی
برون کس با بت برگشته مژگانم نمیآید
کدامین صبحدم کاندر هوای غنچهٔ لعلش
چو گل چاک گریبان تا به دامانم نمیآید
چرا جویا نغلتد بر دل اهل سخن نظمم
که بر لب غیر گوهرهای غلتانم نمیآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه عیش از وعده چون باور ز عنوانم نمیآید
به نوعی گفت میآیم که میدانم نمیآید
به ویرانی خشم لیکن جهان چون بیتو ویران است
اگر باشم به چین یاد از بیابانم نمیآید
گذشتم زان که بر زخم دل صدپاره خون گرید
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.