می نشاط که در جام شاه ریخته اند
به ساغر دل هر خاک راه ریخته اند
ترا شراب به چشم سیاه ریخته اند
مگوی چشم به جان نگاه ریخته اند
خمیر مایهٔ صبحست از صفا بدنت
ترا به قالب خورشید و ماه ریخته اند
دلم ز یاد بناگوش او نیاساید
که فیض در قدم صبحگاه ریخته اند
نهفته شمع رخت در هجوم پروانه
چنین که بر تو زهر سو نگاه ریخته اند
هزار شکر که صد دوزخ از حجاب نگاه
زدل مرا به لب عذرخواه ریخته اند
چه دور از نفسم بوی درد اگر شنوی
که گداز دلم شمع آه ریخته اند
ز فیض مدحت ساقی کوثرم جویا
شراب عفو بجام گناه ریخته اند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.