گنجور

 
جویای تبریزی

شکست از جوش غم بازار رنگم ناله پیدا شد

به خود پیچید آهم شعلهٔ جواله پیدا شد

سرشکم آب و رنگ خون حسرت گشت بی‌رویت

به خون غلتید آهم بی‌تو داغ لاله پیدا شد

تب عشقش ز بس بی‌تاب دارد خاطر جویا

نگاه گرم کردم بر لبش تبخاله پیدا شد