گنجور

 
جویای تبریزی

می توان صد عمر داد ناله و فریاد داد

آه از این کم فرصتی این عمر بی بنیاد داد

عاشقان زار را با قوت بازو چه کار

داد از دست اداهای تو ای فرهاد داد

جسم خاکی حجاب صورت معنی شود

این غبار راه هستی را توان بر باد داد

غنچه آسا هر که جویا دل به بند زر نهاد

آبرو را از پریشانی چو گل بر باد داد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode