گنجور

 
جویای تبریزی

از باغ رفت و گل خون دایم به جام دارد

هر غنچهٔ پارهٔ دل بی او به کام دارد

از عکس روی پنهان در گرد و کلفت غم

آیینه ام ز جوهر در خاک دام دارد

گر با خودم نبردی گیرم ز روی ناز است

نام مرا نبردن آیا چه نام دارد؟

ریحان زگل دمیدش جویا چرا ننالم

لطفی که خاص من بود امروز عام دارد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode