گنجور

 
جویای تبریزی

از باغ رفت و گل خون دایم به جام دارد

هر غنچهٔ پارهٔ دل بی او به کام دارد

از عکس روی پنهان در گرد و کلفت غم

آیینه ام ز جوهر در خاک دام دارد

گر با خودم نبردی گیرم ز روی ناز است

نام مرا نبردن آیا چه نام دارد؟

ریحان زگل دمیدش جویا چرا ننالم

لطفی که خاص من بود امروز عام دارد

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
کمال خجندی

آن شهسوار خویان بارب چه نام دارد

در حسن و دلربائی لطف تمام دارد

عشان را حلال است اندوه دوست خوردن

خونش حلال بادا آنکو حرام دارد

دل خواهد که گیرد سیم برش در آغوش

[...]

بیدل دهلوی

جایی‌ که جام در دست آن مه خرام دارد

مژگان گشودن آنجا مهتاب و بام دارد

عام است ذکر عشاق در معبد خیالش

گر برهمن نباشد بت رام رام دارد

دی آن نگار مخمور در پرده‌گردشی داشت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه