چون برقع مشکین ز رخ آل گشاید
از پلک و مژه دیده پر و بال گشاید
در فکر خموشی پر پرواز خیال است
اندیشه ام از بستن لب بال گشاید
از نقش قدم چون کمر جلوه ببندی
صد چشم به راه تو ز دنبال گشاید
آیینهٔ دل ساغر خون گشت زچشمی
کز شوخی مژگان رگ تمثال گشاید
جویا غزل فکرت عالی نسب است این
از دل گر هم عقدهٔ تبخال گشاید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سر کن سخنی تا دل بدحال گشاید
کز باد نفس، غنچه ی تبخال گشاید
پیچیدگی زلف سخن، حسن کلام است
دایم دلم از همدمی لال گشاید!
بی رخصت معشوق، سفر شرط وفا نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.