تنها نه در ره تو مرا شمع آه سوخت
تا پیه چشم بود چراغ نگاه سوخت
دودش بهار عنبر دریای رحمت است
هر دل که او در آتش شرم گناه سوخت
زان جلوه ای که حسن تو امشب بکار برد
دیدم ستاره داغ شد از رشک و ماه سوخت
چون شمع زآتش دل شب زنده دار خویش
ما را شب فراق تو موی کلاه سوخت
ظالم مروتی بدل ناز پرورم
بیچاره در غم تو به حال تباه سوخت
آن را که نیست زنده چو جویا دلش به عشق
چون شمع بر مزار به لب مد آه سوخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.