نیست چشم همتم برابر نیسان چون صدف
دانه ام همچون زمرد سبز از آب خود است
عاشق و معشوق در چشم حقیقت بین یکی است
نور بر رخسارهٔ خورشید بیتاب خود است
دل که از آمیزش مردم کم از بتخانه نیست
گر کند پهلو تهی از خلق محراب خود است
خانهٔ چشم مرا بدنام ویرانی مباش
کاین بنای سست پی در راه سیلاب خود است
از جگر جویا نشد منت کش نقد سرکش
همچو شبنم دیدهٔ عشاق سیراب خود است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.