گنجور

 
جویای تبریزی

هر کرا دل بی غبار کینه است

خشت دیوار تنش آیینه است

دل که پنهان در صفای سینه است

پیچ و تابش جوهر آیینه است

بادهٔ جامم گداز دل بود

شیشهٔ بزمم صفای سینه است

از زمین در کاسه اش کردیم خاک

چرخ با ما دشمن دیرینه است

در کلاه معرفت پشمیش نیست

هر که جویا خرقه اش پشمینه است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode