گنجور

 
جویای تبریزی

بی او هجوم غم دل بی کینه را شکست

رنگم چنان شکست که آیینه را شکست

جانا بیا که صید تو ترسم رها شود

مرغ دل از تپش، قفس سینه را شکست

از ما چو یافت خلعت عریان تنی رواج

بازار گرم خرقهٔ پشمینه را شکست

بگشود باز رو به حریفان لب جواب

امروز عهد بستهٔ دوشینه را شکست

جویا پیاله تکیه به فضل کریم خورد

بر سنگ کعبه توبهٔ دیرینه را شکست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode