گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جویای تبریزی

شب هجر است و دستم دشمن پیراهن است امشب

چو گل چاک گریبان بی‌تو وقف دامن است امشب

نباشد در فن نیرنگ سازی چون تو استادی

که چشمت جانب غیر و نگاهت با من است امشب

چراغم روشن است از پهلوی خورشید رخساری

چو ما هم زینت عالم ز گرد دامن است امشب

گل کیفیت از هم بزمی خونابه نوشی چین!‏

که چون مینای می پرخون دل تا گردن است امشب

جگر کاو که شد مژگان خونریزش، که از غیرت

به تن هر مو مرا چون خار در پیراهن است امشب

تجلی کرد در دل یاد رخساری مرا جویا

از آن رو سرو آهم رشک نخل ایمن است امشب

 
 
 
صائب تبریزی

بیا کز دوریت مژگان به چشمم سوزن است امشب

نفس در سینه ام چون خار در پیراهن است امشب

ز جوش اشک می لرزد چو اهل حشر مژگانم

قیامت در مصیبت خانه چشم من است امشب

سر پیوند دارد با گسستن رشته جانم

[...]

قصاب کاشانی

مگر آن آتشین‌خو آگه از بخت من است امشب

که همچون شمع مغز استخوانم روشن است امشب

به گلشن جان من دی تا از استغنا گذر کردی

ز مژگان تو گل را خار در پیراهن است امشب

ز جان افشانی من حسن او را شعله افزون شد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه